Monarchy Part : 3۱
متئو سر تکان می دهد ~ متأسفانه
از عصبانیت چشمانم را می چرخانم و خفن میکنم آگنز یا دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید اما اگنولا حرفش را قطع کرد
^ حالا که بیدار شده باید اجازه دهیم او استراحت کند و شفا یابد
دستش را به سمت جلو تکان میدهد آگنزیا و متئو با اکراه بیرون می روند
قبل از اینکه اگنولا بیرون برود میگوید
^ یکی هر چند ساعت یکبار شما را چک میکند کمی استراحت کن نور من
او به آرامی لبخند میزند و در را پشت سرش میبندد
آرام آرام به خواب میروم و قبل از این رویای زندگی ام را می بینم
با صدای تکان دادن دستگیره از خواب بیدار شدم اتاقم تاریک بود هیچ نوری اتاقم را پر نکرده بود ناگهان در باز شد و ضربه آرامی به دیوار زد چهره ای تاریک در سایه ایستاده بود تنها نوری که داده شد پشت سر شخص از سالن کم نور بود برای یک لحظه فکر کردم که یا آگنزیا آگنولا یا حتی متئو است اما حضور آن شخص تاریک بود دعا میکنم که مارکو نباشد
قلبم تندتر شروع به تپیدن میکند وقتی شکل شروع به راه رفتن به سمت من میکند احساس میکنم حضور آنها روی من است ناگهان احساس میکنم دستی پینه بسته و در عین حال ملایم گونه ام را نوازش میکند سعی میکنم با لمس کردن تکان نخورم و به این شخص نشان میدهم که خواب نبودم
بعد از چند ثانیه که این شخص گونه ام را نوازش کرد اتاقم را ترک کرد و در را به آرامی پشت سرشان بست
اون کی بود؟
چند هفته از برخورد با غریبه مرموز در اتاق خوابم می گذرد کمرم کم کم داره خوب میشه هر روز آگنولا میآید تا کرم را روی پشتم بمالد پوست به آرامی در حال بهبود است اما متأسفانه جای زخم باقی خواهد ماند
+ اگنزیا روزی که از خواب بیدار شدم آن شب همه کجا بودند؟
با کنجکاوی می پرسم مطمئناً اگر مردم دیر بیدار می شدند بازدید کننده مرموز من را می دیدند
@ همه خواب بودند چرا این را از من می پرسی؟
سرم را تکان میدهم و میگویم
+ دلیلی ندارد
نمی دانستم که آگنزیا را نگران آن غریبه کنم او نگاهی مشکوک به من می کند اما تصمیم میگیرد بیشتر از این به من آزار ندهد
من هنوز قادر به انجام وظایف عادی خود نیستم بنابراین در حالی که هنوز به آرامی در حال بازیابی توانم هستم به آگنولا و آگنزیا در انجام وظایفشان کمک میکنم من به آگنزیا کمک میکنم تا مقداری لباس های شسته شده را تا کند خوب نه او فقط لباس های تا شده را به من میدهد و من آنها را در سبد میگذارم
@ آیا شنیده اید که مشاوران اعلیحضرت او را مجبور به ازدواج با پرنسس آیلا کرده اند؟
او بیان میکند
سرم را تکان میدهم و میگویم
+ نه فکر میکنی با او ازدواج می کند؟
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 حمایت کنید یادتون نره
از عصبانیت چشمانم را می چرخانم و خفن میکنم آگنز یا دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید اما اگنولا حرفش را قطع کرد
^ حالا که بیدار شده باید اجازه دهیم او استراحت کند و شفا یابد
دستش را به سمت جلو تکان میدهد آگنزیا و متئو با اکراه بیرون می روند
قبل از اینکه اگنولا بیرون برود میگوید
^ یکی هر چند ساعت یکبار شما را چک میکند کمی استراحت کن نور من
او به آرامی لبخند میزند و در را پشت سرش میبندد
آرام آرام به خواب میروم و قبل از این رویای زندگی ام را می بینم
با صدای تکان دادن دستگیره از خواب بیدار شدم اتاقم تاریک بود هیچ نوری اتاقم را پر نکرده بود ناگهان در باز شد و ضربه آرامی به دیوار زد چهره ای تاریک در سایه ایستاده بود تنها نوری که داده شد پشت سر شخص از سالن کم نور بود برای یک لحظه فکر کردم که یا آگنزیا آگنولا یا حتی متئو است اما حضور آن شخص تاریک بود دعا میکنم که مارکو نباشد
قلبم تندتر شروع به تپیدن میکند وقتی شکل شروع به راه رفتن به سمت من میکند احساس میکنم حضور آنها روی من است ناگهان احساس میکنم دستی پینه بسته و در عین حال ملایم گونه ام را نوازش میکند سعی میکنم با لمس کردن تکان نخورم و به این شخص نشان میدهم که خواب نبودم
بعد از چند ثانیه که این شخص گونه ام را نوازش کرد اتاقم را ترک کرد و در را به آرامی پشت سرشان بست
اون کی بود؟
چند هفته از برخورد با غریبه مرموز در اتاق خوابم می گذرد کمرم کم کم داره خوب میشه هر روز آگنولا میآید تا کرم را روی پشتم بمالد پوست به آرامی در حال بهبود است اما متأسفانه جای زخم باقی خواهد ماند
+ اگنزیا روزی که از خواب بیدار شدم آن شب همه کجا بودند؟
با کنجکاوی می پرسم مطمئناً اگر مردم دیر بیدار می شدند بازدید کننده مرموز من را می دیدند
@ همه خواب بودند چرا این را از من می پرسی؟
سرم را تکان میدهم و میگویم
+ دلیلی ندارد
نمی دانستم که آگنزیا را نگران آن غریبه کنم او نگاهی مشکوک به من می کند اما تصمیم میگیرد بیشتر از این به من آزار ندهد
من هنوز قادر به انجام وظایف عادی خود نیستم بنابراین در حالی که هنوز به آرامی در حال بازیابی توانم هستم به آگنولا و آگنزیا در انجام وظایفشان کمک میکنم من به آگنزیا کمک میکنم تا مقداری لباس های شسته شده را تا کند خوب نه او فقط لباس های تا شده را به من میدهد و من آنها را در سبد میگذارم
@ آیا شنیده اید که مشاوران اعلیحضرت او را مجبور به ازدواج با پرنسس آیلا کرده اند؟
او بیان میکند
سرم را تکان میدهم و میگویم
+ نه فکر میکنی با او ازدواج می کند؟
های گایز اینم از پارت هدیه 🎁 حمایت کنید یادتون نره
- ۱۴.۵k
- ۱۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط