توی کارش موفق بود

توی کارش موفق بود.
عروس که شد، قید کار کردن را زد.
چهار گوشه‌ی کار را بوسید به کل خانه‌نشین شد.
گفت:" شوهرش دوست ندارد کار کند." گفت:" خیلی کیف دارد به خاطر کسی که دوستش داری، خانه‌نشین شوی،
حتی اگر عاشق کارت باشی،
حتی اگر توی خانه ماندن را دوست نداشته باشی."
لبش می‌خندید اما چشم هایش نه !
غمِ چشم‌هایش را نمی‌توانست قایم کند.
این آخرها هر وقت می‌دیدمش توی خودش بود. دلم می‌خواست ازش بپرسم برای آدم ِدیگری عوض شدن، چطور است، مزه دارد؟
بعد دیدم بهتر است آدم‌های غمگین را سوال پیچ نکنم.
چقدر خوب است یک نفر باشد
آدم را همان‌طوری که هست دوست بدارد،
قدش را، وزنش را، کارش را، حتی دیوانه بازی‌هایش را...
.
.
.
مریم سمیع زادگان
دیدگاه ها (۱۱۴)

هیچکـس چهره و قیافش رو انتـخاب نکرده، محل به دنـیا اومدنش رو...

امیـدوارم اگه واقعاً مُـردمیه نفر پـیدا شه که عـقل تو کله‌ش ...

#اگـه_دوسـش_داری_بهـش_بگـو ‍ ترم 7 دانشکده فنی مهندسی بودیمب...

گفـتم حالا که قصـد ازدواج داری،چرا با کسـی که توی رابطه بودی...

چندپارتی

معرفی شخصیت ها و پارت (1)سلام من کیم آت هستم یک دختر ۱۶ ساله...

نام روستا را قاسم آباد گذاشتندقبل از حضور شهید سلیمانی در من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط