یادمه بخاطر اینکه عکس

یادمه بخاطر اینکه عکس
دستامونو تو اینستاگذاشته بودم‌ از پیجم‌ رفت و وقتی پرسیدم چرا رفتی گفت آخه تواین عکسو گذاشتی منم رفتم ...ا
اونروز به این خاطر رفت وامروز هرطرف که نگاه میکنم عکس دستشو که تو یه دست دیگه است رو میبینم ...
گاهی ناخوداگاه چیزهایی از ذهنم میگذره که خیلی آزار دهنده وبیرحمانه است ...
یکیش اینکه باوجودی که میدونه این بلاها واین دردی که توی وجودم وزندگیم افتادفقط وفقط بخاطر نامهربونیه اون بود اما حتی یک بار هم برای برگشتن به سلامتیم حرفی نزد
حتی وقتی خواستم کمی از لحاظ روحی هوامو داشته باشه تا بتونم ازش عبور کنم اهمیتی نداد...
خیالی نیست همینکه حال واحوالش خوبه کافیه...
دیدگاه ها (۰)

مرا ببخش که هرگز دلم راضی نشد مسبب رنج وآزاردیگران باشم‌ که ...

به خواهرم که سالهاستدر دل خاک سرد آرمیده...وسالهاگذشته ومن ه...

حالا دلت خنک شد!!!حالا که دیگه خیلی وقته یادم رفته آرامش دس...

دیشب قبل از تحویل سال رفتم بیرون تنهایی کمی توخیابوناچرخیدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط