روزهای بی تو بودن مثل هم تکرار شد
خواب و رؤیاهایم از کابوس و تب سرشار شد

هیچکس جای تو را در قلب عاشق پر نکرد
همدم تنهایی من ناله های تار شد

هر گلی بعد از تو خالی از شمیم و جلوه بود
پیش چشمم باغ و بستان خوارتر از خار شد

آنقدر زخم نهان خورد از رقیب و از حسود
تا دل آشفته از عاشق شدن بیزار شد

هیچکس حس مرا باور نکرد از خیل دوست
تکیه گاه دردهایم شانه ی دیوار شد

هر چه طی شد لحظه هایم، نوبت شادی نشد
روی بار غصّه هایم غصٌه ای سربار شد

ای که میگفتی صبوری کن زمانش میرسد
پس چرا این آرزوها کُشته ای بر دار شد

گر چه از عدل و وفا و عشق لبریزی ولی
سهمم از دریای عشقت گوشه ی شنزار شد

آسمان و بال پروازم مهیّا بود حیف
بیکس و تنها پریدن بهر دل دشوار شد🖤
دیدگاه ها (۰)

چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگسارینه به انتظار یاری ، ن...

آرزویم اینست: تو به باور برسی که در این کنج هیاهوی زمان 
بین...

به دلتنگی قسم دردی شبیه درد دوری نیست که جانت میرود هر لحظه ...

هیچکس اونقدر سرش شلوغ نیست موضوع فقط اولویت هاست !!!🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط