خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
… و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد
که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود

گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظهٔ دیدارت
شروع وسوسه‌ ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل‌ پیشه بهانه‌ اش نشنیدن بود

چه سرنوشت غم‌ انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود...
#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

می سوزم از تبی که دماسنج عشق رااز هرم خود گداخته زیر زبان من...

تقویم را معطل پاییز کرده استدر من مرور باغ همیشه بهار تواز ب...

دوشنده زلفون عم اوغلی او قاره گوزلروهجداده ایلمک اولمور اشار...

رونق آئين اسلام از بيان زينب است زين اَب بودن زاسرار نهان زي...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط