رمان عشق با طعم پرتقال از نازنین کاوسی مقدم

#پارت۱
#رمان_عشق_با_طعم_پرتقال
#نازنین_کاوسی_مقدم

به نام خداوند جان و خرد

پارت ۱

«رمان بوی پرتقال»

_آقا کل جنگل و گشتیم و پیداش نکردیم .. انگار آب شده رفته تو زمین ..

دیار که به او خیره شد، مَرد از ترس سکوت کرد.

- پنج نفر مرد قوی هیکل رفتند دنبال یک دختر نیم وجبی .بعد از پنج ساعت بر می گردن . اونم دست از پا دراز تر و میگن پیداش نکردیم ..

مرد ترسیده بود :

_قربان ...

پوزخندی زد واز روی صندلی چوبی بلند شد .

_که آب شده رفته تو زمین ..

به التماس افتاد:

- آقا غلط کردم!

با قدم های آرام و محکمی سمت نوچه اش رفت . مرد جرعت تکان خوردن نداشت . با صورتی که از ترس عرق کرده بود به چشمان سرد دیار خیره بود .

دیار بی‌رحمانه پشت گردن نوچه اش را گرفت و فشار داد : اشغال بی لیاقت و ببین ..

از ترس کم مانده بود سکته کند، بریده‌بریده گفت :دیار خان ..بچه ها هنوز دنبالش هستن ،حتما پیداش می کنیم .. آخه اون دختر تا کجا می تونه از دست شما فرار کنه ..

با غیظ گردنش را رها کرد و او را عقب هل داد . نگاهش روی پیرمرد نشست و سمتش هجوم برد . یقه ی لباسش را گرفت و او را از روی زمین بلند کرد . توی صورتش فریاد زد : آیلا کجاست پیرمرد ؟.. میگی یا همینجا تو خونت چالت کنم ؟..

از صدای فریاد او پیرمرد به خودش لرزید و به سختی لب باز کرد : گفتم که فهمید شما می خواین اونو با خودتون ببرید ..فرار کرد سمت جنگل ..

نفس های بلند و عصبی می کشید . با غضب به صورت پیرمرد خیره شد و غرید : پولی بهت نمیدم تا آیلا رو سالم پیدا نکنم ..

داد زد :

_اصغر

_بله آقا ؟..

پیرمرد را روی زمین پرت کرد و گفت: من خودم میرم یبار دیگه توی جنگل و بگردم .. تا اون موقع حواستون به این پیری باشه ..

_چشم دیار خان ..

از طویله بیرون آمد و نفس عمیقی کشید . بوی خاک باران خورده و پرتقال تازه می آمد . نگاهش را به آسمان دوخت . ابر های سیاه و سفید آسمان را پر کرده بود . نم نم باران می بارید . سمت درختان روبه رویش قدم برداشت . دستش بالا رفت و میوه ی کال را از درخت چید . آن را تا جلوی بینی اش بالا آورد . دو نفر از نوچه هایش همزمان از طویله همراه او بیرون آمده بودند و پشت سرش راه افتاده بودند . سمت ماشین های مدل بالای از قبل پارک شده قدم برداشت . یکی از نوچه هایش در شاسی بلند آخرین مدل را برایش باز کرده و او سوار شد .

روبه راننده غرید : حرکت کن و جنگل و دور بزن ..

_چشم قربان ..

*

#رمان_عاشقانه #اکسپلور #رمان #رمان_آنلاین #رمان_جنایی #رمان_هیجانی #رمان_
دیدگاه ها (۱)

رمان عشق با طعم پرتقال از نویسنده نازنین کاوسی مقدم

رمان عشق با طعم پرتقال از نازنین کاوسی مقدم

رمان مغرم به قلم نازنین کاوسی مقدم

رمان مغرم از نازنین کاوسی مقدم

ܥ݆ܝ̇ߺܥ‌‌ܝ݆ߺߊ‌ܝ‌ࡅ߳ܨ³دخترک دست های کوچکش رو مشت کرد و با تمام ...

black flower(p,261)

black flower(p,288)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط