جهان همون بود
جهان همون بود.
هیچچیز تغییر نکرده بود.
تعجب کرد؛ چون فهمید همیشه تار دیده.
این تعجب از کجا میآید؟
از فاصلهای میان آنچه «فکر میکرد میشناسد»
و آنچه ناگهان پیش چشمش آشکار شد.
تعجب، آغاز فهمیدن است.
شاید آنچه ما شناخت مینامیم،
اغلب چیزی جز باورهای قدیمی نباشد
که هنوز با نگاهی تازه دیده نشدهاند.
گاهی در کنار زندگی راه میرویم
و خیال میکنیم آن را میشناسیم،
تا یک لحظه وضوح،
باورمان فرو بریزد
و جهان تازهای آشکار شود.
هیچچیز تغییر نکرده بود.
تعجب کرد؛ چون فهمید همیشه تار دیده.
این تعجب از کجا میآید؟
از فاصلهای میان آنچه «فکر میکرد میشناسد»
و آنچه ناگهان پیش چشمش آشکار شد.
تعجب، آغاز فهمیدن است.
شاید آنچه ما شناخت مینامیم،
اغلب چیزی جز باورهای قدیمی نباشد
که هنوز با نگاهی تازه دیده نشدهاند.
گاهی در کنار زندگی راه میرویم
و خیال میکنیم آن را میشناسیم،
تا یک لحظه وضوح،
باورمان فرو بریزد
و جهان تازهای آشکار شود.
- ۳۹.۹k
- ۰۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط