مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

مطلع شعرم غزلخوان نگاه دلبر است
از غزال چشم او بیت غزلهایم تر است

باد هر دم می نوازد زلف پیچانش به ناز
در نسیم موج دریا رقص تارش محشر است

دل اسیر فتنه ی چشمان افسونش شده
چون نگارم غمزه و عشوه گری را از بر است

مستی از لعل لبانش می چکد در دامنم
جام لب هایش لبالب از شراب ساغر است

در نگاهش کهکشانی از هزاران اختر است
برق چشمانش چو رعدو آذرخش آذر است

می نویسم دوستت دارم نه یکبار و دوبار
تا که در تنها رگ خودکار شعرم جوهر است

فصل فصل باغ اندامت ، بهاری مشک بیز
بر تن ابیانه ات عطر گلاب قمصر است..🦋🦋


اولومسیز سوئیرم سنی،اورگیمین بندی💐🫂🧿🌐

#saharshehim💖
دیدگاه ها (۰)

نیامدم که بخواهم کنار من باشیمیان این همه بیگانه ، یار من با...

💚میگن دستااای آدم امن مثل پناااهگاااهه،پناااهگاااهی ک هر زما...

صبح بخیرای کسانی که درقلب ما امید تازه‌ای را زنده می‌کنید......

برگ زردی با سماجت شاخه را چسبیده بوددست هـای خـویش و دامان ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط