دلنوشت

.

دلنوشت:🍃
قو موجود عجیبیه...
اون زمانِ مرگش رو میفهمه.
زمانِ مُردن از گَله‌ی قوها جدا میشه
و میره یه جایی تنها میمیره...
قو یک بار در عمرش جفت انتخاب میکنه
یعنی اگه بخوایم از دید انسانی بهش نگاه کنیم
در طول عمرش فقط یک بار عاشق میشه.
هیچ وقت صدایی از قو شنیده نمیشه،
و جالبه که در طول عمرش فقط دو بار آواز میخونه...
یک بار توی اولین دیدار با جفتش هست
و بار دیگه زمان مرگش...
یعنی اون زمانی که تنها به استقبالِ مرگ میره.
میتونیم اینجوری تعبیر کنیم
که در لحظه‌ی مرگش،
اون یادِ عاشقانه دوباره براش تَداعی میشه...
اون جایی که قو تنها میشه برای مُردن،
همون جایی هست که جفتش رو برای اولین بار دیده
و براش آواز خونده...
یعنی همون مکانی که عاشق شده....
چه مرگ با شکوهی...🍃
❤❤
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ، تنها نشیند به موجی
رَوَد گوشه‌ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خوانَد آن شب
که خود در میان غزل‌ها بمیرد
گروهی برآنند که این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم، آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش وا کن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد



#آواز_قو
#حبیب
#اللهم_الجعل_عواقب_امورنا_خیرا