#انتظار...📸📷
میدانستم
همین روزها
خانه سیاه میشود.
میدانستم امشب
خسوفی ابدی خواهد بود.
و مهتابی نمی تابد
دوباره
و نه شمع و چراغی
و نه سوسوی ستاره ئی
تا در پرتو اندکی روشنایی
سیاهی خانه ام را
ترانه ای بسرایم.
میدانستم آری
که ظلمات محتوم و تلخ است
این شب
شب یلدای بی سپیده دم،
و نشخوار غمگنانه ی لحظه های انتظار ،
انتظار حدوث ترانه یی دیگر
و آوازی عاشقانه
در کوچه باغ خاطره یی دوباره.
* * *
بِ ستوه از رنجی ازلی
و گرفتار محنتی که
پرواز جان را
در پیله ی نومیدی می خشکاند ...
بستوه از نا خویشتنی و غربت خویش
در خانگاهی که
از آنم نیست ...
و در ناکجا آباد خیالاتی همیشه ،
سوگنامه ی فرداهای نیامده ام را
میسرایم ...
میدانستم
خانه سیاهی نیلینه پوش خواهم شد.
دیوانه یی
بزنجیری در بند.
شوریده یی سر از پا ناشناس ،
رسوای رسوا
تنهای تنها خواهم شد.
میدانستم
فردا خانه سیاه است .
( سـّر سویدای دلم بود
این عشق )
خانه سیاهی...

#ابراهیم‌منصفی‌_رامی‌جنوب


خیلی وقتن که وا خوم به دل خوم چیزی امنگفته ایجا!

خاص هَستَه...
خوب هَستَه...
تَک هَستَه...
بِ هَمی اَرزش انتظار ایشه و لایِقِن کِ براش یه عمر صبر بکنی!

خودیم شاید نفهمد ک تمومِ شعرو و پستوم ب اون ولی همی ک ایطوکا گپ خو ازنوم ب مه کافین😑👌
دیدگاه ها (۰)

#ایشا‌واگَردی...📸📷میگفتی دلت پر از حرفه ،کلمه ها تو مغزت رژه...

#بیچاره‌نهنگ...📷📸بیچاره نهنگآنگاه که دلبه ساحل سپرده بودفکر ...

#برای_راوی_شانکار...غمباری از غم می باردبر چهره ی خسته ام“سی...

#برای_روز_دلتنگی...برای روز سختی و برای روز دلتنگیبرای درد د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط