عاشقانه های شبنم
بعد از تو شکستند مرا در خفقانم
چون کاسه چینی که ترک خورد لبانم
تا بیخ گلو لب به لبم کرد غم تو
من روز و شب از چشم بلا دیده روانم
از بسکه به دنبال نشان تو خمیدم
انگشت نما تر شده از تیر ؛ کمانم
دستی به دهانم زده مُهری که تو باشی
تا هیچ نگویم که چنینم که چنانم
از سایه ی سنگین فراقت چه بگویم
تا کی همه جا بار غمت را بکشانم
صبر از سر من رفت و نمانده است بجز دود
دیگر به تبت سوختن ای جان نتوانم
چون چشم گشایی همه جا دود تنم هست
جز ابربلا پوش دگر نیست نشانم
غم کرده نهان و به صبوری همه بارید
این سیلِ روان از همه آفاق ِجهانم
چون کاسه چینی که ترک خورد لبانم
تا بیخ گلو لب به لبم کرد غم تو
من روز و شب از چشم بلا دیده روانم
از بسکه به دنبال نشان تو خمیدم
انگشت نما تر شده از تیر ؛ کمانم
دستی به دهانم زده مُهری که تو باشی
تا هیچ نگویم که چنینم که چنانم
از سایه ی سنگین فراقت چه بگویم
تا کی همه جا بار غمت را بکشانم
صبر از سر من رفت و نمانده است بجز دود
دیگر به تبت سوختن ای جان نتوانم
چون چشم گشایی همه جا دود تنم هست
جز ابربلا پوش دگر نیست نشانم
غم کرده نهان و به صبوری همه بارید
این سیلِ روان از همه آفاق ِجهانم
- ۳.۵k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط