p

p1
از زبان ات
با صدای الارم کوفتی گوشیم ا خواب نازنینم پا شدم روی تخت نشستم اطراف رو انالیز کردم و بعد هرچی از دهنم در اومد به مدرسه درس فلان بهمان گفتم بالاخره از جام پا شدم رفتم دشوری کارای لازمو گردم ی ارایش لایت کردم با ی بگ و ی تیشرت بلند سیاه با جردن هامو پوشیدم چنتا زنجیر انداختم و کیفمو. برداشتم موهای بندم که تا زیر کمرم بود رو دم اسبی بستم و رفتم پایین تا صبحانه بخورم ورم (مدرسه ای که ات انتقالی گرفته لباس فرم نداره و هر جوری دوس داری میتونی لباس بپوشی فقط ی برچسب اسم داره که باید بزنی رو لباست ) رفتم سر میز نشستم به پدرم خشکو خالی سلام دادم و شروع کردم به خوردن غذا ک پدرم گفت
"با مدیر مدرسه ی جدیدت حرف زدم گفت حواسش بهت هست تو هم لطفا با کسی درگیر نشو (علامت پدر ات)
+مطمعا باش نمیشم😏
از جام پا شدم رفتم سمت موطور سیاهم سوارش شدم کلاه کاسکتمو گذاشم و حرکت کردم به سمت مدرسه
از زبان یونگی
از خواب پاشدم رفتم دشوری کارای لازمو کردم موهامو درست کردم ی بگ مشکی با ی تیشرت مشکی پوشیدم و جردن هامو کیفمو برداشتم و رفتم پاین پدرم رو مبل نشسته بود که گفتمم
_صب بخیر پدر
=ا بیدار شدی بیا بریم صبحانه بخوریم (علامت پدر یونگی)
_اوک
رفتیم سر میز و شروع کردیم به خوردن که پدرم گفت
=با موطورت میری
_اوهوم (سلیقه ات و یونگی دقیقاشبیه همه ولی بجز اخلاقاشون)
=راستی دختر کیم انتقالی شده به مدرسه ی تو باهاش گرم نگیر
_اوکی
پا شدم و رفتم سوار موتورم شدم و رفتم سمت مدسه

این فیکو بدون شرت همه شو میزارم بعد ی فیک دیگه ک از تهیونگه اونم بدون شرت همشو میزارم بعد ی فیک جدید دارم مینویسم از یونگی اونو میزارم با شرتتتتتت
دیدگاه ها (۰)

p2از زبان ات رسیدم جلوی در ورودی با سرعت وارد حیات مدرسه شدم...

p3که با..... یونگی مواجه شدم داد زدم +ولم کن وگرنه تورم لهت ...

توضیح زندگی ات و یونگیات سلام من کیم ات هستم و ۱۸سالمه و سال...

باز امد بوی فیک جدید 😁🗿نام فیک: امیگدالا یا عشق ابدی دوتا اس...

پارت ۱ ( ازدواج اجباری)

ازدواج اجباری

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط