چشم‌هایش . .
نه سیاه بود ، نه سبز ، نه خاکی
رنگی داشت شبیه
آرامش ِ پس از طوفان
شبیه غروبی که دل می‌بَرد
و دل می‌سوزاند . .
در نگاهش نهان بود رازی ،
که اگر یک لحظه در آن غرق
می‌شدی . ‌.
فراموش می‌کردی که روزی
به دنیا آمده‌ای ،
و دلت می‌خواست
همان‌جا ، در آغوش نگاهش ِ
تمام شوی . . '🤎'🎞 ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌‌ ‌‌‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌
دیدگاه ها (۸۷)

در کوچه باد می آیداین ابتدای ویرانی استآن روز هم که دست‌های ...

الماس من پارت ۲۷ویلیام سریع گوشی را از دستش ،گرفت چشمهایش با...

🌹اعوذبالله من الشیطان رجیم🌺☘🌼بِسْمِ ألله ألرحْمنِ ألرَحيمْأل...

𝓡𝓸𝓼𝓮 𝓪𝓷𝓭 𝓲𝓬𝓮

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط