فیک کوک

فیک کوک
عشق تدریجی
پارت نمیدونم چند 38 فکر کنم هس
خاب خاب استرات
***********************
ویو ا.ت
که اومد منو بغل کرد خونه که نیس محل فسق و فجوره کلا هنگ کرده بودم که بهو به خودم اومدم و محکم هولش دادم که خیلی ناجور خورد زمین منم سعی میکردم نخندم قرمزززززز شده بودم لبمو گاز میگرفتم

_اخخخخخ الان دستگاه بچه سازیمو نابود میکردی(ادمین این گوشه پارههه شده)
+واییییی دستگاه بچه سازیییی جعررر(خنده شدید،درحد گریه)

نگاهشو رو از رو زمین برداشت و به من نگا کرد منم لبمو گاز گرفتم نخدم ولی مگه میشد ویبره میرفتم هعییی کوک نگاهش به لبام اوفتاد و با حرص گف

_نکن اونارو من میخوام بخورم اونا مال منن
+چه زودم صاحاب میشه همچی رو
_بعلی
دوباره اومد نزدیک که از حموم در اومدم و حوله رو پیچیدم دورم کوکم چون خسته بود نیومد دنبالم منم لباسامو پوشیدم و بدو خشک کردن موهام دراز کشیدم ............

تو عالم خواب و بیداری دستی رو کمرم احسلس کردم که مطمئنم کوک بود پس خوابیدم
صبح افتاب مسقیم تو تخمام بود..............

تخم چشمام بود

+د اخه بی ناموس مشکلت با من چیه اون نور بی صاحابو رو من میتابونی

کوک در حالی که با ساعت مچیش درگیر بود گفت

_پاشو دیگه ساعت 12 شده
+ها اوکی..............

12 شدهعههه من باید 10 شرکت میبودممم جرررر

سریع از جام پریدم و به شمت اشپز خوته رفتم که ساعت به چشمم خورد هنوز یه ربع مونده به 9 بود

اومدم غرغر کنم که صدای کوک از راه پله ها اومد

_عزیزم حرص نخور گلم چروک میشه پوستت منم زود بیدارت کردم چون میدونم کارات طول میکشه

+گگگگگگ*ایشون در حال در اوردن اعدای کوک
_خب من دارم میر.........

صدای زنگ در باعث قطع شدن حرفش شد سمت در رفت و بازش کرد که یک دختر خوشگل وارد عمارت شد و نشست انگار اصلا تعارف ماروف نداشت

که کوک گفت
_تو اینجا چیکار میکنی بورام
%من من اودم بگم کوک بچه تو ت شکممه
_چی داری میگی

%من.....من از وقتی تو رفتی حامله بودم الان 6 ماهمه و بچه دختره
گنگ به کوک و دختره که اسمش بورام بود نگاه میکردم که دوباره کوک کفت
_من زن دارم و ازدواج کردم تو هیچ نقشی تو زندگیم نداری

%اما........اما بچه تو ت شکم منه چطور اینکارو میکنی بامن اصلا من نه بچت

ادامه دارد.........
دیدگاه ها (۰)

فیک کوکعشق تدریجیپارت39ویو ا.تنمیدونم با این حرف اون دختره ک...

گایزی که تازه اومدین تو پیجم من دوتا پیج دارم و تو اون یکی پ...

گایز من هر کار میکنماللهی نمیشه از الن فقط و فقط از اون قسمت...

فیک کوکعشق تدریجیپارت22ویو ا.تنشسته بودیم که یههههوووووووووو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط