ز بس خندیدم و پنهان نمودم راز خود را

ز بس خندیدم و پنهان نمودم راز خود را
کسی باور ندارد در دلم دریای درد است
قاصدک
دیدگاه ها (۰)

‏اشکالی نداره دیگه، نهایتش میشه خیره شدن به یه نقطه موقع خور...

‏ما زخم‌های یکدیگر را بوسیدیم و امید به بهبود داشتیمچه شد که...

- یه چیزایی هست ك نمیدونی ؛مثلِ اینکه دلتنگی مثه یه سوزن تو ...

اگر روزیاز تو درباره‌ی من پرسیدند:بگو مرا دوست داشتبی‌آنکه ب...

تا ز سر عشق سرگردان شدمغرقهٔ دریای بی پایان شدمچون دلم در آت...

با هر که دلم ز عشق تو راز کنداول سخن از هجر تو آغاز کند

درون سینه ام صد آرزو مردگل صد آرزو نشکفته پژمرددلم بی روی او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط