*تو به ز من سرکویت هزارها داری
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گردشِ چشم تو نگذاشت عاقل باشیم
هرکه از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
عاقل آنست که از عشق تو دیوانه شود
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم
بندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرح فراق
که بامگهِ حادثه چون افتادم
نیست سر لوح دلم جز الفِ قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
عشق زینب به تو ای جان دلم سوری نیست
من به روی تو حسین عاشق مادر زادم*
ولی بدان که گدایت فقط تو را دارد
گنه از جانب ما نیست اگر مجنونیم
گردشِ چشم تو نگذاشت عاقل باشیم
هرکه از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
عاقل آنست که از عشق تو دیوانه شود
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم
بندهی عشقم و از هر دو جهان آزادم
طایرِ گلشنِ قدسم چه دهم شرح فراق
که بامگهِ حادثه چون افتادم
نیست سر لوح دلم جز الفِ قامت یار
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
عشق زینب به تو ای جان دلم سوری نیست
من به روی تو حسین عاشق مادر زادم*
- ۵۱۲
- ۱۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط