سالها پیش که به عنوان داوطلب در بیمارستان کار میکردم

سالـها پیش که به عنوان داوطلـب در بیمارسـتان کار میکردم، دختری به بیـماری عجیب و سـختی دچار شده بود و تنها شانـسِ زنده ماندنش انتـقال کمی از خون خـانواده ‏اش به او بود، او فقط یک بـرادر 5 ساله داشت، دکـتر بیمارستان با برادر کوچک دختر صحـبت کرد،
پسـرک از دکتر پرسـید؛
آیا در این صـورت خواهرم زنده خواهـد ماند؟
دکتر جـواب داد؛ بله و پسـرک قبول کرد،
پسرک را کنار تخـت خواهرش خـواباندیم و لوله ‏های تزریق را به بدنـش وصل کردیم، پسـرک به خواهرش نگاه کرد و لبخنـدی زد و در حالی که خـون از بدنش خارج میشـد، به دکتر گفـت؛ وقتی مُـردم به بهشـت میروم؟
پسـرک فکر میکرد که قرار اسـت تمامِ خون بدنش را به خـواهرش بدهنـد . . .
| پائولو کوئیلو |

___________


📍خلاصه داستان :
داستان فیلم Lucy Shimmers and the Prince of Peace از آن جایی آغاز می‌شود که یک جنایتکار، در طی مسیر خود با دختر بچه‌ای خوش قلب و مهربان آشنا می‌شود. این ملاقات، سبب می‌شود که مسیر جنایتکار تغییرات بسیار زیادی به خود ببیند
دیدگاه ها (۷۰)

#مغز_ششم در اروپا زنی مبتلا به نوع خاصی از سرطان بود و در آس...

• ما فرزندان جغرافیاییم ! محصول اتفاق !گاهی فکر می‌کنم وقتی ...

🪐 این روزها وقـتی بیشتر به بقیه نگاه می‌کنـم یک چیز ثابت در ...

#کپشن~ در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه در...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط