جان سخت

سر به سنگ نه ، به سر کلنگ باید بزنم
آهو که شدم ، پلنگ را باید بزنم

این برکه‌ ی کوچک که مرا خواهد خورد
ماهی که شدم به دلِ نهنگ باید بزنم

آتش به لب و به چشم باران دارم
سر سبزی دهکده به دامان دارم

من مقصد مرغان مهاجر هستم
یک باغ پرنده روی ایوان دارم

ابر آمد و باد آمد و باران آمد
یک عمر نبودنش به پایان آمد

برعکس تمام آیه‌ های تاریخ
یوسف به‌ سرش زد و به کنعان آمد

محمد خوش بین
دیدگاه ها (۵)

عشقم در چه حالی

به سوی عشق

کجای قصه من اشتباه بود

تو نباشی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط