شاملو نیستم

شاملو نیستم
تا آن چنان ڪه او مے توانست
دوست داشتنم را ڪه در فراسوے مرزهاے تنت
از تو وعده ے دیدارے مے خواست
به بند شعر بڪشم
قبانے نیستم
تا با شعرهایم معناے دوست داشتن را تغییر دهم
و پوزش تمامے عاشقانه هایے ڪه در انتظارم هستند را بخواهم
تا به دنبال شعرِ تو بگردم
من فقط شاعرڪے هستم
ڪه اگر غربالے در دست بگیرے از تمامے پرت و پلاهایم
جز یڪ جمله به چیزے نمے رسے
تا با آن چشم در شعر چشمهایت بدوزم و بگویم
دوستت دارم
#عاشقانه
#خاص
#دلبرونه
#شبنم
دیدگاه ها (۸)

شبنم زنی است! مثل باران زیبا، که هرشب، تمام دشت را، تا صبح گ...

چه ها با جان خود دور از رخ جانان خودکردم؟مگر دشمن کند این ها...

زمستانحتی می‌تواند نام یک شعر باشدکه سوت یخ زدهء واژه‌هایش ر...

چه عاشقانه ای بنویسم…ڪه دلتان برایم بلرزد؟!وقتی نه دستانش را...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط