من دربه در ناز دوچشمان سیاهت

من دربه درِ ناز دوچشمان سیاهت
جانم به فدای تو وآن طرز نگاهت
ای بیخبر از من تو کجایی که ببینی
من تا به سحر نشسته ام چشم براهت
شاعر شده ام تا که فقط از تو بگویم 
ازگونه و از چال و از آن صورت ماهت
.
دیدگاه ها (۷)

پارت ۲

پارت ۱

تو را ناب‌تر از خیال،تو را روشن‌تر از ماه،تو را نزدیک‌تر از ...

.امیدها شبیه هم نیستند دست یکی به آسمان چنگ می زند دست یکی ب...

🌱🍒ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...سر خوشم چون پروریدم...

سیصد و شصت و پنج روز با تو---روز اول

░⃟‌‌‎‎‌قطره قطره اشکهایم میچکد بر دفترمیاد بادا ... ان نگار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط