من دربه در ناز دوچشمان سیاهت
من دربه درِ ناز دوچشمان سیاهت
جانم به فدای تو وآن طرز نگاهت ای بیخبر از من تو کجایی که ببینی من تا به سحر نشسته ام چشم براهت شاعر شده ام تا که فقط از تو بگویم ازگونه و از چال و از آن صورت ماهت
.
جانم به فدای تو وآن طرز نگاهت ای بیخبر از من تو کجایی که ببینی من تا به سحر نشسته ام چشم براهت شاعر شده ام تا که فقط از تو بگویم ازگونه و از چال و از آن صورت ماهت
.
- ۱۱.۲k
- ۲۸ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط