ماهی به دمش رسیده...
دیالوگ جالبی که این روزها با آن عجیب هم ذات پنداری میکنم...
وقتی رفیق قدیمی ام تو زرد از آب در می آید...
وقتی مسئول پاسخگویی به سر کار نرفتن برادرم من هستم...
وقتی مسئول پاسخگویی درباره برنامه های ازدواج خواهرم من هستم...
وقتی مسئول گران شدن قیمت دندانپزشکی مادرم من هستم...
وقتی تنها دوستی که میتوانم درباره همه مشکلات با او صحبت کنم من را نمیفهمد...
من به آخر خط رسیده ام...
آنجا که علامت خطر و پایان مسیر گذاشته اند...
ایستاده ام و زل زده ام به دره...
به قول ماهرخ:
یه ذره ضعیف شدم اما دارم مقاومت میکنم...
فقط نمیدانم تا کی....
#در_انتهای_شب
#هدی_زین_العابدین
دیالوگ جالبی که این روزها با آن عجیب هم ذات پنداری میکنم...
وقتی رفیق قدیمی ام تو زرد از آب در می آید...
وقتی مسئول پاسخگویی به سر کار نرفتن برادرم من هستم...
وقتی مسئول پاسخگویی درباره برنامه های ازدواج خواهرم من هستم...
وقتی مسئول گران شدن قیمت دندانپزشکی مادرم من هستم...
وقتی تنها دوستی که میتوانم درباره همه مشکلات با او صحبت کنم من را نمیفهمد...
من به آخر خط رسیده ام...
آنجا که علامت خطر و پایان مسیر گذاشته اند...
ایستاده ام و زل زده ام به دره...
به قول ماهرخ:
یه ذره ضعیف شدم اما دارم مقاومت میکنم...
فقط نمیدانم تا کی....
#در_انتهای_شب
#هدی_زین_العابدین
- ۶.۵k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط