یکنفرافتادهمثلسنگدرجانوتنم

#یک_نفر_افتاده_مثل_سنگ_در_جان_و_تنم
این غریبه آشنایم نیست، می­گوید منم

چشم می­مالم کجا از خویش دور افتاده­ام
باز می­پرسم کجا، دنبال دل دل کردنم

من اگر گمگشته کنعانی خود نیستم
بوی یوسف پس چرا می­آید از پیراهنم

من نه در مصرم، نه در کنعان، نه در این و نه آن
تا بیابم خویش را، هر روز چاهی می­کنم

آه معلومم نشد آیینه دار کیستم
محو در خویشم بفرما، بشکنم یا نشکنم

سوی چشمان تو، تردید مرا روشن نکرد
در نگاهت میل رفتن بود و حکم ماندنم

بارها خود را شکستم تا بتم را نشکنم
آن تبر باقی است، آری همچنان بر گردنم

غرق در تنهایی خویشم، چونان تنگی صبور
سخت بی تابم ببین، لبریز دریا دامنم

روز و شب را سوختم، خاکسترم را باد برد
کی گلستان می­شود، آتش به جان روشنم...
دیدگاه ها (۰)

#دوستت_دارم_و_دانم_که_تويي_دشمن_جانم  از چه با دشمن جانم شده...

#تب_بوسه‌ایم_از_آن_لب‌_به_غنیمت_است_امشبکه نه آگه‌ام که فردا...

#بهار_نبش_قبر_پرستوهاست وقتی که کوچ دوای درد نیست...

#مرگ_اگر_مَرد_است_گو_نزد_من_آیتا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط