دیگه خبری از اون پیر مرد نابینا نیس که هرموقع میدیدمش مید

دیگه خبری از اون پیر مرد نابینا نیس که هرموقع میدیدمش میدوییدم کمکش میکردم و نمیزاشتم دستش به میخای در دیوار بخوره
یا اون بقال قدیمی که میرفتم ازش پفک میخریدم تا جایزه توشو بردارم
اون دختر همسایه که همیشه تو کوچه لی لی بازی میکرد و...
یه محله کوچیک بود اما برا من یه کشور خیلی بزرگ بود که الا ادماش عوض شدن:)
دیدگاه ها (۱)

اشکال نداره :)

:)

:)

:)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط