دلنوشته

#دلنوشته
بهش گفتم:میترسم
میترسم‌ این‌ حرفایِ‌ قشنگ‌ این‌ همه‌ حسِ‌ قشنگ‌ که‌ الان‌ داریم‌
تموم‌ شه.
میترسم!"دوستت‌دارم‌"گفتنات‌ کمرنگ‌ شن..
میترسم‌ با این‌ صدایِ‌ خش‌ دارت
دیگه‌ روبروم‌ نشينى‌ برام‌ شعر بخونی!
تامنم‌ چشمام‌ رو‌ ببندم‌ و‌ دلم‌ قنج‌ بره‌ برا‌‌ صدات..
میترسم‌ موهایِ‌ پريشونمو وقت‌ نکنی‌ دیگه‌ شونه‌ کنی..
دیگه‌ موهامو بو‌ نکنی‌ مست‌ شی‌ و دیونه‌ بازيات‌ تموم‌ شه..
آخه‌ من‌ عاشقِ‌ دیونه‌ بازياتم..
گفت: منم‌ میترسم..
میترسم‌ چشماتو‌ یکی‌ دیگه‌ ببینه..
یکی‌ غیر از من..
"آخ‌ که‌ چشمات دیونه‌ ميکنه‌ لعنتی..
مگه‌ میشه‌ چشماتو ديد و دیونه‌ نشد؟!"
من‌ با تو لحظه‌ به‌ لحظه‌ عاشقم..
به‌ آغوش‌ کشيدمش و گفتم: دوست‌ داشتنت‌ روزیِ‌ منه‌ که‌ خدا
هر روز بیشترش‌ ميکنه..
خدا روزیِ‌ آدمو قطع‌ نمی‌کنه‌ که...
ميکنه؟؟!


#دلنوشته_های_ناب_گل_یاس
#بانوی_احساس
#عاشقانه
#ویسگون
دیدگاه ها (۰)

چشماش غبارآلود و نمناک بود میگفت میدونی؟!خسته شدم؛ راستش از ...

لطفا شبت را روی بازوهای من سر کنای چشم هایت بهترین دارویِ بی...

با چه ترفندی دلم را از نگاهم خوانده ایباهمان ترفند هم؛ در سی...

شیرین تر از آن لحظه که از دَر بِرِسی نیستمن قهوه یِ تَلخم تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط