شب که رسید
شب که رسید،
ستارهها یکییکی خاموش شدند....
ستارهها فرو ریختند و حتی آسمان هم دروغ قولها را به رخ کشید...
سکوت، بر زخم دلم نشست،
و مهتاب، شرمزده از نگاه من گذشت
رفتی...
و من ماندم
با دلی که هنوز،
هر ستارهی خاموش را به آغوش میکشد و امید بازگشتن دارد...
اما حتی ستارهی خاموش هم،
پس از آن، خاکستری بیش نبود
ستارهها یکییکی خاموش شدند....
ستارهها فرو ریختند و حتی آسمان هم دروغ قولها را به رخ کشید...
سکوت، بر زخم دلم نشست،
و مهتاب، شرمزده از نگاه من گذشت
رفتی...
و من ماندم
با دلی که هنوز،
هر ستارهی خاموش را به آغوش میکشد و امید بازگشتن دارد...
اما حتی ستارهی خاموش هم،
پس از آن، خاکستری بیش نبود
- ۵.۷k
- ۱۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط