قدم میزنم همه ی شهر را با پای خودم

قدم میزنم همه ی شهر را با پای خودم....
گریه میکنم وسط کافه ها برای خودم....
من خود، علاج غم و درد بیشمار خودم....
میروم طبیب خودم باشم و مبتلای خودم...
شبیه نوح اگر هیچ کس ب دین من نیست..
من با خدای خودم هستم و ناخدای خودم...
دوباره دست ب زانوی خود میگیرم و می ایستم...
می زنم تکیه،ک اگر بزنم تکیه بر عصای خودم...
میگردم و صورت خود را دوباره پیدا می کنم ....
منی ک گم شده ام میان عکسهای خودم....
دیدگاه ها (۸)

حس دوست داشتن یکدیگر و داشتن انسانیت ،ن دین ن آیین و ن زبان ...

آسمون آبی میشهاما گل خورشیدرو شاخه های بیددلش مگیرهدره مهتاب...

اگر نفرت های شما به برق تبدیل شوند، همه دنیا روشن خواهد شد.....

قدم زدن در راه رسیدن ب رویاهای بزرگپاهایی مصمم تر از تلاش آد...

:(

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط