نه در رفتن حرکت بود

نه در رفتن حرکت بود
نه در ماندن سکونی.
شاخه‌ها را از ریشه جدائی نبود
و باد سخن‌چین
با برگ‌ها رازی چنان نگفت
که بشاید.
دوشیزه‌ی عشق من
مادری بیگانه است
و ستاره‌ی پرشتاب
درگذرگاهی مأیوس
بر مداری جاودانه می‌گردد
دیدگاه ها (۰)

بر شربِ بی‌پولک شبشرابه‌های بی‌دریغ باران...در کنار ما بیگان...

اگر فلاطن و سقراط بوده‌اند بزرگبزرگ بوده پرستار خردی ایشانبه...

شب تارشب بیدارشب سرشار است.زیباتر شبی برای مردن.آسمان را بگو...

خورشید زنده استدر این شب سیاکه سیاهی‌یِ رو سیاتا قندون کینه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط