خیالِ تورو به حضورِ همَشون ترجیح میدم.. ♥️✨

من ۱۹ ساله بودم و او ۲۴ ساله بود. او اولین عشق من بود. ما دو سال با هم بودیم و من عاشقش بودم. یک روز به من گفت: «دیگر نمی‌خواهم با هم قرار بگذاریم.» من نابود شدم. سپس یک حلقه درآورد و گفت: «می‌خواهم با تو ازدواج کنم.»
پنج سال بعد به او گفتم: «عاشق یکی دیگر شده‌ام.» او درحالی‌که پریشان شده بود، با تعجب پرسید: «چه کسی؟» گفتم: «پسر یا دخترمان، هنوز نمی‌دانم.»
انتقام شیرین است.
✰✰✰✰✰
سه سال بود با هم زندگی می‌کردیم. او اصلاً احساساتی نبود. من در حال پختن شام بودم که از پنجره بیرون را نگاه کردم و دیدم روی زمین با گل رز نوشته شده: «مری، دوستت دارم…»
من برای دختری که این پیام برایش نوشته شده بود، خوشحال شدم و بعد فهمیدم خودم هم مری هستم!
با خودم فکر کردم: «یعنی کار اوست؟» درست همان لحظه پیام داد: «کمی گوشت سرخ کن، گرسنه هستم. خیلی طول کشید با گلبرگ‌های رز بنویسم که دوستت دارم!»
#ارامش
#مخاطب_خاصم
#خاص
#طــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#مخاطب_خاصم‌_m
💎♥️✨
دیدگاه ها (۱۲)

bom bom.. 🤘✌️☠️

تو فراموش نشدنی ترین حس دنیایی واسم!♥️✨

♥️✨مال مَن باش کِ شُدم خَستِه از این تَنهاییا.. ♥️✨

قَدِ آسِمون خدا، دوسـتــ دارمـ♥️✨〽️

پست اولمه حمایت کنید ❤️

~My name is Hannah ~

کپشن خیلی مهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط