#دستخط_منـ_📚

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

#خواجه شیرازی
#مژگان فرهادی
دیدگاه ها (۱۹)

‌#مژگان_فرهای #خواجه_حافظ_شیرازی بود آیا که در میکده‌ها بگشا...

#دستخط_منـ📚متن ترانه ی فریاد از هایده اميدم را مگير از من خد...

پای سخن لنگ است و دست واژه کوتاه استاز من به من فرسنگ ها راه...

#دستخط_منـ_📚 #هوشنگ_ابتهاجتوتیا - هوشنگ ابتهاجمهی که مزد وفا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط