تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس

تا درون آمد غمش، از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را... 🌸💚

#ܭُنج‌‌ِخیـاܠ
دیدگاه ها (۰)

دلم می‌خواست تا یک شب بگویم “دوستت دا…” نهامان از عقل مغروری...

ما را دو روزه دوری دیدار می‌کُشد🌸💚زهری‌ست این که اندک و بسیا...

آسوده درین غمکده از شورش ایاممستی‌است که از خویش خبر هیچ ندا...

کار با جذبه‌ی عشق است عزیزان ورنهبوی پیراهن یوسف گرهی بر باد...

چقدر زیبا توصیف کرد مامانا رو...مامان ها رو نمیشه درک کرد ، ...

#عشق_مافیای_من پارت سهقرمز شدم*دازای؛ گوگولی شدیییییافتادم ی...

🌿 بخش سی‌ویکم — آغاز رهایی درونجهل، همیشه در بیرون نیست.گاهی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط