half brother فصل ۲ part : 43

اما اگر اون با من خیلی صادق بود پس من باید همینطور میشدم در هنگام رانندگی به تنها چیزی که فکر میکردم این بود که زندگی چقدر میتونه ظالمانه باشه کسی که قراره ترکت کنه بر نمیگرده تا با تمام وجودش خردت کنه
وقتی که به پارکینگ رسیدم متوجه شدم یه پاکتی روی صندلی بغلی ام وجود داره باز کردم و دیدم هزار دلار پول بود. همون مقداری که بهش داده بودم یک نوشته هم درونش بود:
_ من نمیخواستم دستت رو رد کنم و پول رو گرفتم اما در اصل راضی نبودم
آسیب هایی که بهت زدم رو نتونستم جبران کنم حالا پول هم ازت بگیرم؟!
┈─┈──┈˖.˖𔘓˖.˖┈──┈─┈
دوماه بعد از رفتن جونگکوک به کالیفورنیا من تونستم به زندگی روتین خودم تویه نیویورک سیتی برگردم
پس از مرگ جونگسو مادرم به مدت یک ماه با من زندگی میکرد اما کاملا واضح بود که اوقات خوشی رو سپری نمیکرد خوشحال نبود و نمیتونست از بوستون دور باشه پس برگشت با رفت آمدهای هفتگی من و سر زدن های وقت و بی وقت نامجون و کلارا مادرم هم کمی اوضاع سر حالی پیدا کرد
من و جونگکوک بعد از اون پاکت دیگه هیچ پیامی و ارتباطی با هم نداشتیم و اینبار قرار نبود که من پیش قدم بشم تا ارتباطی بر قرار کنم بعد از اون اتفاقاتی که
میونمون افتاد برای چیز هایی که شنیدم و فهمیده بودم دیگه هیچ وقت از اون خبری نمی گیرم
ولی ذهن من هنوز به اون می پرداخت نمی دونستم که ایا از چلسی در خواست ازواج کرده یا نه میخواستم بدونم که اون هنوز به من فکر میکنه یا نه پیش
خودم فکر میکردم که اگر اون شب من به اتاقم نمیرفتم چه اتفاقی می افتاد
زندگی من در منتها خیلی عادی و روتین بود در طول روز مدت زیادی سر کار میماندم و شب ها ساعت ۱ به خانه بر میگشتم اگر با همکارانم بیرون نمیرفتم آنقدر
کتاب میخواندم تا خواخوابم ببره
در شب های جمعه من با همسایه ام سالی تو ایوون خونه من چای و کیک میخوردیم روزنامه میخوندیم بقیه انسان ها و دختران در دهه ۱۲ سالگی شان با
دوست دختر و دوست پسرشان وقت میگذرونن اما من با پیرمرد ۷۲ سالی ی همسایه اوقاتمو سپری میکنم سالی مرد ریز جثه ی آسیایی بود که اغلب لباس زنان
رو میپوشید حتی وقتی که برای اولین بار هنگام گذاشتن آشغال دم در اون رو دیدم فکر میکردم که یه پیرزنه گاهی اوقات حس میکردم که اون بعضی رفتاراش واقعا زنانه است هر چند که زیاد اهمیت نداشت که اون چه جنسیتی داره من عاشق رفتار های مهربانه اش شده بودم نه جنسیتش سالی هیچ وقت ازدواج نکرده بود و هیچ فرزند یا نوه ای نداشت و هر بار که مردی برای قرار گذاشتن با من نزدیک میشد به شوخی از اون میپرسیدم نظرت درباره ی این یکی چیه؟

خب اینم از پارت هدیه آخر حمایت کنید یادتون نره
شبتون بخیر عزیزان گل 🌌✨️🌙
دیدگاه ها (۲۲)

half brother فصل ۲ part : 4۴

half brother فصل ۲ part : 45

half brother فصل ۲ part : 42

half brother فصل ۲ part : 41

🎧ྀི 김이솔🎧ྀི . ︶︶︶︶   𓈒  ꔫ  𓈒  ︶︶︶︶🐈‍⬛ : سلام فرشتکامممم ...

part 2

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط