شهید_حاج _محسن_اقا_حججی🌹
تولد: ٢١ تیر ١٣٧٠
اسارت:١۶ مرداد
شهادت: ١٨ مرداد ١٣٩۶🌷🌷
🍃🌹 خواهر شهید:
توی کتابی خوانده بودم کسی در صحرایی گم می شود و به امام زمان(عج) متوسل می شود، امام زمان(عج) می رود سوار اسبش می کند و به مقصد می رساند. بعد از نماز امام زمان گفتم: «یا صاحب الزمان ادرکنی... یا فارس الحجاز ادرکنی... محسن مارا نجات بده.»
رفتیم سر قبر شهدای گمنام. همان جا خبر شهادتش را دادند. نجات پیدا کرده بود.
🌹🍃 دوست شهید :
روزی که آمد خداحافظی برای اعزام، دست انداختم دور گردنش و گفتم: " دیدی آخر راهی شدی؟".
گفت: "تو رو #خدا دعا کن مشکلی پیش نیاد!".
گفتم: "خیالت راحت! فقط رفتی #حرم حضرت زینب(س) دعام کن؛ یه دونه پرچم هم برام بیار".
.
چشم انداخت توی چشمم و گفت: " من که دیگه برنمیگردم!".
رو ترش کردم و گفتم: " تو بچه داری دلت میاد؟"
دستش رو زد به گردنش و گفت: " این رو میبینی؟ بابِ بریدنه...💔.
📚برشی از کتاب سربلند.
پ.ن:#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍃
پ. ن ٢:سه شنبه، ٢١ مرداد، ساعت ١١:۵٣ 🌹🍃
_____________.
تولد: ٢١ تیر ١٣٧٠
اسارت:١۶ مرداد
شهادت: ١٨ مرداد ١٣٩۶🌷🌷
🍃🌹 خواهر شهید:
توی کتابی خوانده بودم کسی در صحرایی گم می شود و به امام زمان(عج) متوسل می شود، امام زمان(عج) می رود سوار اسبش می کند و به مقصد می رساند. بعد از نماز امام زمان گفتم: «یا صاحب الزمان ادرکنی... یا فارس الحجاز ادرکنی... محسن مارا نجات بده.»
رفتیم سر قبر شهدای گمنام. همان جا خبر شهادتش را دادند. نجات پیدا کرده بود.
🌹🍃 دوست شهید :
روزی که آمد خداحافظی برای اعزام، دست انداختم دور گردنش و گفتم: " دیدی آخر راهی شدی؟".
گفت: "تو رو #خدا دعا کن مشکلی پیش نیاد!".
گفتم: "خیالت راحت! فقط رفتی #حرم حضرت زینب(س) دعام کن؛ یه دونه پرچم هم برام بیار".
.
چشم انداخت توی چشمم و گفت: " من که دیگه برنمیگردم!".
رو ترش کردم و گفتم: " تو بچه داری دلت میاد؟"
دستش رو زد به گردنش و گفت: " این رو میبینی؟ بابِ بریدنه...💔.
📚برشی از کتاب سربلند.
پ.ن:#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍃
پ. ن ٢:سه شنبه، ٢١ مرداد، ساعت ١١:۵٣ 🌹🍃
_____________.
- ۲.۵k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط