.
✍این روزها به هرچه گذشتم، کبود بود
هر سایه‌ای که دست تکان داد، دود بود

این روزها ادامه‌ی نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شده‌ی صبح زود بود

جز مرگ پشت مرگ، خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی وجود بود!

ما همچنان به سایه‌ای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگی‌اش تار و پود بود

پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن، حسود بود

دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو قرار من این ها نبود؟ بود؟!
دیدگاه ها (۰)

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

بعضی شبها....آنقدر دلتنگِ کسی می شوی ! که اگر خودش بفهمد از ...

گاهیدلت از کسی میگیره کهفکر میکردی با تمام آدمهای کنارت فرق ...

غمگین ترین ...جای زندگی اونجاست کهبه کسی میگی خداحافظ کهدلت ...

سپید نامان🚔🌹ای سبزپوشان سپید دل، ای حماسه سازان پیروز، ای سن...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط