دخترکی در کوچه راه میرود

دخترکی در کوچه راه می‌رود،
با بستنی که در دست دارد،
سردی قله‌های دوردست در زیر لب‌اش،
خنکی رودخانه‌های جاری در رگ‌های‌اش،
و عسل کندوی دره‌ها بر روی زبان‌اش،
اما در چشمان‌اش، نشانه‌ای برق می‌زند
که از آن نمی‌توانم، گوشه‌ی کم‌سویی را برای شما بازگو کنم...

👤یدالله مفتون‌ امینی

#Nostálgico_Time
دیدگاه ها (۱)

اگه بهت زنگ نمی‌زنه، یعنی دوست نداره باهات حرف بزنه‌.اگه باه...

آدمی به مرور آرام می‌گیرد، بزرگ می‌شود، بالغ می‌شود و پای اش...

‏دلتنگی خیلی چیز عجیبیه؛وسط کاری و حواست به هیچ‌جا نیست،یهو ...

وقتی خدا می خواست تو را بسازد،چه حال خوشی داشت، چه حوصله ای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط