همدردی

و شب اندوهِ بزرگیست برای درد
و کدام آدم می خواهد منِ شکسته را با زخم پینه بسته ام در آغوش بگیرد؟
چونان که زیر آوارها خیال جاماند ام...!
و منِ گمشدهِ یِ سرد
سالهاست صدایی برای گفتن ندارد.
خموش و تکیده!
.
.
.
نوشته:سارا.د
#سارا_د
دیدگاه ها (۲۶)

دیروز روز گذشته یِ دیروزو امروزِ دیروزکه اکنونِ ماستبا تمامِ...

می ترسم رها می شوممی ترسممی خواهم بلند شوماما یکی دستانم را ...

یک متنِ تکراری..!

.اتفاقاتِ عجیبی دارد می افتد.صبح ها بیدار می شوم نمی دانم با...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط