درآسمان عشقت هر روز و شب پریدم

درآسمـانِ عشقت، هر روز و شب پریدم
درد و بلای عشقت ، با جان و دل خریدم

احساس ِتـو ظریف و ،تندیسی از محبت
ترس از شکستنت بود، گل بوسه ای نچیدم

چشمان تـو نجیب و، پاک و زلال و زیبا
گشتـم ولـی کسی را ، مانند تـو ندیدم

جنگی میان عقل و، دل بود و دیدن تو
با پای تن نه ای جان، با پای دل دویدم

تقدیر اینچنین خواست ،ممنوعه ام بمانی
دردِ فراقت ای گل ، بردوش خود کشیدم

دل کاروانسرا نیست، هردم کسی بیاید
حتـی نگـاه ِ دل را ، از غیـر ِ تـو بـریدم

در موج ِغصه و غم ، سنگ ِصبور ِمن باش
تقدیرِ من ورق خورد، شاید به تو رسیدم...🦋🦋

میدونم یه روزی ازهمین روزها دستهای پرمهرتو میگیرم و میبوسم و روی چشام میذارم،برای اومدن اونروز لحظه شماری میکنم جانانم🫂🫀🌹
دیدگاه ها (۰)

عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟عشق فرمود: فراق از همه دشو...

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم🕊❤️❤️🕊 تویی آرام دل من مبر ...

عمق احساس مرا با قلمت ویران ڪنحس خاموش مرا با نفست بوران ڪنم...

تا به کِی باشی و من پِی به حضورت نبرم؟آرزوی منی ای کاش به گو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط