Island of Hawaii
part 9
میشد دید که استاد سه جین استرس داره پس گفتم: من مطمعنم بچه های کلاس همه خوشحال میشوند و برای شما آرزوی خوشبختی میکنند به خودتون استرس وارد نکنید. استاد سه جین: بیا بریم ببینیم کارای استاد هیو جین چطور پیش رفت؟ میکیونگ : باشه . باهم سمت دیگری از استخر رفتیم و کمی دور تر از استاد هیو جین که داشت با کار کنان هتل حرف میزد ایستادیم . پس از اتمام حرف هاشون کارکنان هتل با عجله رفتند و استاد هیوجین پیش ما اومد و کنار ما آمد و با کمی استرس بیان کرد: همین الان با لوکاس صحبت کردم و گفت که هواپیما فرود اومدن و ما در راه هتل هستیم اما یکی از دانشجو ها حالش خوب نبود و از بقیه جدا شد تا کمی هوا بخورد و بعد به هتل بیاید الان دیگه تقریبا میرسند . استاد سه جین : امیدوارم که بهتر بشه . با صدای آرومی جوری که استاد هیو جین نشنود گفتم : استاد سه جین لوکاس کیه؟ استاد سه جین: اون استاد دانشگاه ییل هست که همراه با دانشجو ها به سفر اومده حالا وقتی بیایند باهاشون آشنا میشوید . میکیونگ : آها ممنون .
ساعت را نگاه کردم ساعت ۸:۱۵ دقیقه بود کمی از استاد ها دور شدم و رفتم داخل هتل که جین وو و داسام را پیدا کنم اما هرچقدر تلاش کردم پیدایشان نکردم بشدت نگران هایون بودم . زویی را دیدم و سریع سمتش رفتم و گفتم : جین وو و داسام کجا هستند؟ زویی: نمیدونم بعد از اینکه دانشجو های دانشگاه شما را فرستادیم حیاط دیگه ندیدمشون . میکیونگ : باشه ممنون . آخه کدوم گوری رفتید توی این اوضاع شما دوتا.
کلافه دستی داخل مو هایم کشیدم و سمت حیاط رفتم . دانشجو های دانشگاه ییل رسیده بودند و استاد سه جین و هیوجین داشتند از اونا استقبال میکردند من هم رفتم کنار دانشجو های دانشگاه خودم که کمی دور تر از استاد ها ایستاده بودند ایستادم، کمی بعد جین وو و داسام را دیدم که دارند از انتهای حیاط میاند به سمت ما وقتی اومدند داسام: کجا بودی میکیونگ همه جا را دنبالت گشتیم. میکیونگ : چرا دنبالم گشتید نکنه هایون چیزیش شده ؟ جین وو: نه از اون اصلا خبر نداریم ما فقط دنبال تو میگشتیم نرسیدیم اتفاقی برات افتاده باشه هر جا را میگشتیم نبودی . میکیونگ : من خوبم اما خیلی نگران هایون هستم ساعت ۸:۳۰ دقیقه است و هنوز نیامده......- ادامه دارد-
میشد دید که استاد سه جین استرس داره پس گفتم: من مطمعنم بچه های کلاس همه خوشحال میشوند و برای شما آرزوی خوشبختی میکنند به خودتون استرس وارد نکنید. استاد سه جین: بیا بریم ببینیم کارای استاد هیو جین چطور پیش رفت؟ میکیونگ : باشه . باهم سمت دیگری از استخر رفتیم و کمی دور تر از استاد هیو جین که داشت با کار کنان هتل حرف میزد ایستادیم . پس از اتمام حرف هاشون کارکنان هتل با عجله رفتند و استاد هیوجین پیش ما اومد و کنار ما آمد و با کمی استرس بیان کرد: همین الان با لوکاس صحبت کردم و گفت که هواپیما فرود اومدن و ما در راه هتل هستیم اما یکی از دانشجو ها حالش خوب نبود و از بقیه جدا شد تا کمی هوا بخورد و بعد به هتل بیاید الان دیگه تقریبا میرسند . استاد سه جین : امیدوارم که بهتر بشه . با صدای آرومی جوری که استاد هیو جین نشنود گفتم : استاد سه جین لوکاس کیه؟ استاد سه جین: اون استاد دانشگاه ییل هست که همراه با دانشجو ها به سفر اومده حالا وقتی بیایند باهاشون آشنا میشوید . میکیونگ : آها ممنون .
ساعت را نگاه کردم ساعت ۸:۱۵ دقیقه بود کمی از استاد ها دور شدم و رفتم داخل هتل که جین وو و داسام را پیدا کنم اما هرچقدر تلاش کردم پیدایشان نکردم بشدت نگران هایون بودم . زویی را دیدم و سریع سمتش رفتم و گفتم : جین وو و داسام کجا هستند؟ زویی: نمیدونم بعد از اینکه دانشجو های دانشگاه شما را فرستادیم حیاط دیگه ندیدمشون . میکیونگ : باشه ممنون . آخه کدوم گوری رفتید توی این اوضاع شما دوتا.
کلافه دستی داخل مو هایم کشیدم و سمت حیاط رفتم . دانشجو های دانشگاه ییل رسیده بودند و استاد سه جین و هیوجین داشتند از اونا استقبال میکردند من هم رفتم کنار دانشجو های دانشگاه خودم که کمی دور تر از استاد ها ایستاده بودند ایستادم، کمی بعد جین وو و داسام را دیدم که دارند از انتهای حیاط میاند به سمت ما وقتی اومدند داسام: کجا بودی میکیونگ همه جا را دنبالت گشتیم. میکیونگ : چرا دنبالم گشتید نکنه هایون چیزیش شده ؟ جین وو: نه از اون اصلا خبر نداریم ما فقط دنبال تو میگشتیم نرسیدیم اتفاقی برات افتاده باشه هر جا را میگشتیم نبودی . میکیونگ : من خوبم اما خیلی نگران هایون هستم ساعت ۸:۳۰ دقیقه است و هنوز نیامده......- ادامه دارد-
- ۳.۸k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط