ڪَاهی دلت تنڪَ می‌شود
تنڪَ تنڪَ تنڪَ آنقدر تنڪَ

ڪہ دیڪَر اسمش دل نیست
شاید نقطہ‌اے جا مانده

از خاطراتی دود شده باشد
در اعماق وجودت ڪہ روزے
نامش دل بود و تنڪَ می‌شد...
دیدگاه ها (۶)

@stone🎈🎈🎈

نوشتم شعری از قلبم برای حضرت مادرقلم افتاد از دستم به پای حض...

@00mah00 🎈🎈 ‌‌‌تــو که باشی حیف و میل نمی شودحتی هوادر حوالی...

شب خودش پر میڪند بُغض ڪَلویم ... بی سبب...وا...

Royal Veil — Part 12 : خاکستر و عهدصبح، بوی دود هنوز در هوای...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط