باران زد شبنمنشست روی حباب معلق لب دریای سحر آمیز غ

باران زدُ شبنم،نشست رویِ حبابِ معلقِ لب دریایِ سحر آمیز غمها
حبابِ لبالب پرِ هوایِ دل نگرانیِ حالُ هوایِ حوالیِ شاخه همخون جدا ماندهُ آسمانِ ابریُ گرفته‌اش..
میگریستُ آسمانِ من چنین میگرفت؟
تنهابودُ سینه‌ام پر از پروانه هایِ بالُ پر شکسته کِ پر میکشیدند بی هوا در هوایش؟
خاطرِ خاطرمان جمع نمیشدُ خیالِ خیالمان تخت نبود..
چرا؟
چون هوایش درد داشت!
چون هوایش سرد بود
خون در رگهایِ سرد،یخ میزد در دلِ روز هایِ آتشین جسمی در دلِ جهنم این روزها یخ میزدُ یادی کِ یادهارا مهر فراموشی زده بود.
یادش میزد،یادِ تورا با جیغُ داد فریاد.
دریادم یادش میرقصیدُ میگریدُ فریاد میزد
تماشایش میکردم
با
بغضُ
دردُ
اندوه.

آغوشم باز بود
برایِ
خودش
یادش
زخمهایش
دردهایش
..

یهویی..
mohy
دیدگاه ها (۶)

میشه یه مکث کوچیک کردُ،بعدم دلُ زد به دریا و غرق شد،غرق تو ر...

_دِ مثل دلبر!+دلبر؟یا دل،بر!؟_چه‌فرقی‌داره؟+خب‌ببین اینکه ت...

اونا نمیدونن،تومالِ منی.اونانمیدونن تو قلبِ منی.اونانمیدونن ...

+نقابِ‌سیاه‌شب رو صورتِ‌آسمونُ بیشتر ازوقتی کِ خورشید وسطِ آ...

*تصاویر رو ببین مجسمه ه یکم...🍷sharon.star: ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط