از باده ی لبانت باید چشیده رفتن

‍ ‍ از باده ی لبانت ، باید چشیده رفتن
از گرمی وصالت ، تب آفریده رفتن
من مرغ گلسِتانم ، از مستی ات خرابم
در وسعت هوایت ، باید پریده رفتن
هرگز مباد دل را ، بی شوق و بی تفاوت
در کوچه ی خیالت ، تب را ندیده رفتن
بزم ست تا بجویی ، عشق است تا بخواهی
باید که از دیارت ، دامن کشیده رفتن
ای عشق پر هیاهو ، من بیقرار یارم
باید ز باغ سبزت ، با سیبِ چیده رفتن
اینقدر خوش نشستی ، در بزم عاشقانت
باید که با دل و جان ، نازت خریده رفتن
چون شمع راه عشقم ، در کوچه های تاریک
هرگز ز من نخواه از، کویت بریده رفتن...
🦋❤❤🦋

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

و من به اندازه ‌یِتمامِ باران هایِ آمده و نیامده‌ یِ این شهر...

آه ای پاییزپاییز برگ ریزای گریزان ز روز های بلند گرم!نفست اب...

امن بودن آد‌م‌ها را از ارتباط دستان‌شان با جهان میتوان دید! ...

وقتی معشوق دور استجای او را خیال می‌گیردآدمیزادی در تخیل بنا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط