ما متفاوتیم
p⁹
. من نمیدونم بین بزرگ تر های ما چه اتفاقی افتاده ولی منو از اونا ندون
ج. من خودم تموم عمرم دنبال فرار از اون خانواده بودم
ات برگشت و به جیمین نگا کرد
ات. چرا از خانوادت فراریی
ج. اونا آدم های سنگ دلی هستن
و من نمیتونم مثل اونا باشم
ات. ولی هر چی نباشه تو هم خون اونایی
ج. من از اونا توی ۱۸ سالگیم جدا شدم و به یه روستای دور از روستای خودم رفتم
و اونجا یه زندگی دیگه رو شروع کردم
من هیچ وفت نخواستم مثل خانوادم بشم
بعد مرگ مادرم پدرم خیلی عوض شد و با یه زن دیگه ازدواج کرد و دریا رو ول کرد ولی من ارزوم این بود همیشه توی دریا و اقیانوسا باشم و پدرم با این مخافت میکرد و من از خونه واسه رویا هم فرار کردم
ات. اگه به من توی یه موضوعی کمک کنی من میتونم بهت اعتماد کنم
ج. هر چی باشه کمکت میکنم
ات. نباید فرار کنی حالا حالا ها باید توی اون غار کوچیک بمونی ولی برات غذا و آب تهیه میکنم
ج. باشه
ات. نفستو بگیر
جیمین یه نفس عمیق گرفت و داخل آب پرید و اتم از دست اون گرفت و اونو توی همون غار بازم برد و خودش به قصر رفت
. من نمیدونم بین بزرگ تر های ما چه اتفاقی افتاده ولی منو از اونا ندون
ج. من خودم تموم عمرم دنبال فرار از اون خانواده بودم
ات برگشت و به جیمین نگا کرد
ات. چرا از خانوادت فراریی
ج. اونا آدم های سنگ دلی هستن
و من نمیتونم مثل اونا باشم
ات. ولی هر چی نباشه تو هم خون اونایی
ج. من از اونا توی ۱۸ سالگیم جدا شدم و به یه روستای دور از روستای خودم رفتم
و اونجا یه زندگی دیگه رو شروع کردم
من هیچ وفت نخواستم مثل خانوادم بشم
بعد مرگ مادرم پدرم خیلی عوض شد و با یه زن دیگه ازدواج کرد و دریا رو ول کرد ولی من ارزوم این بود همیشه توی دریا و اقیانوسا باشم و پدرم با این مخافت میکرد و من از خونه واسه رویا هم فرار کردم
ات. اگه به من توی یه موضوعی کمک کنی من میتونم بهت اعتماد کنم
ج. هر چی باشه کمکت میکنم
ات. نباید فرار کنی حالا حالا ها باید توی اون غار کوچیک بمونی ولی برات غذا و آب تهیه میکنم
ج. باشه
ات. نفستو بگیر
جیمین یه نفس عمیق گرفت و داخل آب پرید و اتم از دست اون گرفت و اونو توی همون غار بازم برد و خودش به قصر رفت
- ۸.۳k
- ۱۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط