درد های پنهان شده در پشت لبخندت اشک جمع شده پشت چشمانت

درد های پنهان شده در پشت لبخندت، اشک جمع شده پشت چشمانت، جوری خوبی که دیده نمی‌شوند.
هوش از سرم می‌برند و من در عمق چشمانت خودم را گم می‌کنم.
زیبایی مسحور کننده‌ات...مجنونم کرده.
وابسته اون لبخند، اون صورت، دقیقا همان قفل زنجیر شدنم به دست خودم است
----------------
#bts
#Jk
دیدگاه ها (۵)

Part:54 امیلی با احتیاط ورقه های دست نویس پوسیده رو باز کرد....

Part:55جیمین که رفته بود، پس اون دو نفر مجبور بودند با پای پ...

Part:53صبح روز بعد خیلی زود تر از اون چیزی که فکر میکردن رسی...

Part:52مارکو خنده خجالت زده‌ای کرد و مِن و مِن کنان شروع به ...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

اوه خدای‌من!احساس میکنم گم شده‌ام . نمی‌دانم کجام و قراره چی...

#رویای #جوانی #پارت-۶خیلی عصابم خورد شد . یونگی اومد و گفت :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط