بسم رب المهدی علیه السلام

🅿️جوانی‌ک‌ازگناه‌زنـــاگذشت‌وخداهمه‌
چیزب‌اوداد😢👇👇👇👇👇👇👇
در زمان رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در شهر مدینه، جوانی فقیر و نحیف بود ک یکبار از شدت گرسنگی خواست ب دزدی برود
اما در عین حال ادم ساده ای بود و خدا و رسولش را قبول داشت ولی انقدر گرسنه بود ک دیگر تحمل فک کردن نداشت😢
شبى براى دزدى از دیوار خانه‌اى بالا رفت، اثاث زیادى در آن خانه بود و در میان خانه به غیر از یک زن جوان و زیبا و خوشگل وتنها ک با لباس خواب خوابیده بود کسى نبود،👀
عجیب خوشحال شد که امشب علاوه بر به چنگ آوردن مال فراوان، در رختخواب عیش و عشرت هم شرکت خواهم کرد.
همان طور که در دل تاریکى بر سر دیوار، منظره فریبنده اثاث خانه و چهره دلرباى زن را مى‌نگریست، به فکر فرو رفت🤔
با خودش گفت:
دزدى تا کى انجام بدم ک شکمم را سیر کنم،!!
ننگ تا چه مدت!؟ 😑،
براى چه باید زحمات انبیا و اولیا را از یاد برد،!؟
عاقبت این همه گناه و فساد چه خواهد شد!؟
مگر براى من مرگ و برزخ و قیامت و محاکمات الهیه نیست!؟😔،
در پیشگاه حق و در دادگاه عدل، جواب این‌ ای ظلم و جنایت را چگونه باید داد؟!!😰😓

آرى😞، با ادامه این اعمال به روزى خواهم رسید که براى من راه گریز و فرار از چنگال عدالت نخواهد بود☹️، آن روز پس از اتمام حجت حق، مبتلا به غضب خداوندى مى‌شوم و از پس آن به زندان آتش خواهم افتاد و در آن صورت انتقام آلودگى‌هایم را پس خواهم داد!!

✅و همچنین یاد حدیثی از پیغمبر افتاد ک فرمودن:
♡هرکس از حرامی ک خدا تعیین کرده بگذرد خداوند حلال ان چیز رو ب اون عطا خواهد کرد♡😍

پس از اندکى تأمل و فکر،🤔 از دزدى و تجاوز به آن زن زیبا ، سخت پشیمان شد و با دست تهى به خانه بازگشت.🚶‍♂
ان مرد فقیر و گرسنه با خودش گفت بگذار برای نماز صبح ب مسجد بروم شاید کسی خیراتی چیزی بیاورد از ان میل کنم تا از گرسنگی نمیرم
ناگهان دید، زن صاحب خانه‌اى😳 که شب گذشته براى دزدى اثاث آن، در نظر گرفته بود به محضر رسول اکرم صلى الله علیه و آله آمد، عرضه داشت: اى رسول خدا! زن بى‌شوهرى هستم همراه با ثروتى زیاد،و من میخاهم ازدواج کنم چون از تنهایی میترسم 😢
همه مرد ها چون فهمیدن ثروت زیادی داره تمایل داشتن با او ازدواج کن🤦‍♂😂اما حضرت رسول فرمودند:
در قضا و قدر اللهی امده است ک هر مردی با این زن ازدواج کند بعد از یک هفته خواهد مـــــرد
همه سکوت کردن و کسی تمایل ب ازدواج نداشت 😂😑
یهو همان جوان گرسنه ک دیشب میخاست از خانه همین زن دزدی کند با خودش گفت😕 من ک تا همین الانشم دارم از گرسنگی میمیرم پس بزار حدقل یک هفته دل سیر غذا بخورم بعد بمیرم 😂🚶‍♂
ان شخص قبول کرد و پیغمبر هر دوی ان هارا ب ازدواج هم در اورد🌺
بعد از اینکه محرم شدن ب خانه رفتن چون جوان فقیر ب شدت گرسنه بود
زن هم از غذای دیشب ک درست کرده بود باقی مانده بود.تا مرد جوان خواست یک لقمه بخورد شخصی در خانه را زد و زن ب مردش گفت تو مرد این خانه ای برو در را باز کن.گفت اخه گرسنمه😢گفت نمیمیری ک برو.
در را باز کرد دید یک فقیر از خودش بدتر دم در ایستاده 😢 رفت و همه غذایی ک از دیشب مونده بود را ب او داد و با خودش گفت اشکال نداره الان همسرم دوباره غذا درست میکنه (صدقه داد)
خلاصه یک هفته ان دو با ارامش در کنار هم زندگی کردن ولی #مرگ ان جوان فقیر نیامید هر دو رفتن پیش پیغمبر و دلیل را جویا شدن
پیغمبر فرمودند:
چون ان روز این جوان در حالی ک خودش گرسنه بود غذای خود را بخشید و #صدقه داد خداوند رحمان هم از او گذشت و مرگ اورا ب تاخییر انداخت
و این چنین شد ک ان شخصی ک از حرام دست کشید خدای مهربان همه چیز حلال به او داد زن و بچه و مال و ثروت و....🙂
دیدگاه ها (۱)

بسم رب المهدی‌عج

بسم رب المهدی علیه السلام

بسم رب المهدی علیه السلام

تولدش مبارک

پارت:۶ (My secret love)

بسم الله الرحمن الرحیمپاسخ قسمت دوم : آپارتمان خالی یا ویلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط