در مهمونی اون شب من برای توعم...
p4_last
یونگی سرشو خاروند انگار زیاد روی کرده بود بلند شو و سیفی گرد چیزی از توی اتاق پیدا کنه که آخر با یه پیژامه گرم رو به رو شد
_اینو بپوش ما سریع میریم خونه تا رنگ به لباست نده
ا.ت بوت و پیرلمه و لباسشو پوشید و سعی کرد دوباره اایسه اما راه رفتن براش نا ممکن بود
_حالا چطوری جعمش کنیم این اوضاع رو....آرومی دست ا،تو گرفت
_سعی کن با من راه بیای کم کم عادت کنیم
باشه
یه قدم به زور برداشت اما قدم دومو افتاد
_اینجوری نمیشه
یهو ا،تو با یه دست براید بغل کرد و در رو باز کرد و به سمت پلها رفت
هی هی داری چیکار میکنی؟
_دارم زنمو میبرم کسی میتونه چیزی بگه؟
زشته خب معلوم میشه دیگه
_مهم نیست اول تو مهمی
از پلها پایین آمد و بی توجه به سکوت یهویی و تعجب همه رو به خواهر زاده گفت
_دایی سویچ منو بیار در ماشینو باز کن
●ب..باشه دایی
از در رفتن بیرون و یونگی با باز شدن در ا،تو رو صندلی گذاشت و برگشت تو خونه
_شرمنده ما باید برین ا.ت بدجور خورده زمین
=حتما باید برید؟
_اره یه وقت دیگه میایم
برگشت سمت خواهر زاده و گونشو بوسید و سویچو ازش گرفت
_خداحافظ همگی
و نشست توی ماشین
نصف راه که رسیدن یونگی متوجه شد ا.ت خواب رفته امت اخم رو صورتش یعنی درد داره
_جدی آدم اینکارا رو باید تو خونه انجام بده دختر آخه اینجا جاش بود تو اینکارو کردی؟
پیچید سمت دارو خونه پماد و مسکن قوی گرفت و رفتن خونه
...
ا.ت ویو
چشمامو با سوزش باز کردم و متوجه شدم چیزی داره سر سینه راستم تکون میخوره
_بیدار شدی؟
هوم..داره میسوزه
_داشتم کردم میزدم حالا که بیدار شدی بیا این مسکن بخور
ا.ت بی حرف مسکنو خورد و دوباره دراز کشید و با چشمای بسته گفت
تو هم بخور احتمالا کمر درد داری
یونگی خنده بی صدا و از سر ذوقی کرد که تو این حال هنوز به فکر اونه
_ عاشقتم(بم)
من دیگه تا ۹ ماه نمیتونم بهت بدم صدا نده
قهقهای زد و لبشو بوسید
_ واقعا عاااشقتم بچه
60❤️🤲🏿✌🏿
یونگی سرشو خاروند انگار زیاد روی کرده بود بلند شو و سیفی گرد چیزی از توی اتاق پیدا کنه که آخر با یه پیژامه گرم رو به رو شد
_اینو بپوش ما سریع میریم خونه تا رنگ به لباست نده
ا.ت بوت و پیرلمه و لباسشو پوشید و سعی کرد دوباره اایسه اما راه رفتن براش نا ممکن بود
_حالا چطوری جعمش کنیم این اوضاع رو....آرومی دست ا،تو گرفت
_سعی کن با من راه بیای کم کم عادت کنیم
باشه
یه قدم به زور برداشت اما قدم دومو افتاد
_اینجوری نمیشه
یهو ا،تو با یه دست براید بغل کرد و در رو باز کرد و به سمت پلها رفت
هی هی داری چیکار میکنی؟
_دارم زنمو میبرم کسی میتونه چیزی بگه؟
زشته خب معلوم میشه دیگه
_مهم نیست اول تو مهمی
از پلها پایین آمد و بی توجه به سکوت یهویی و تعجب همه رو به خواهر زاده گفت
_دایی سویچ منو بیار در ماشینو باز کن
●ب..باشه دایی
از در رفتن بیرون و یونگی با باز شدن در ا،تو رو صندلی گذاشت و برگشت تو خونه
_شرمنده ما باید برین ا.ت بدجور خورده زمین
=حتما باید برید؟
_اره یه وقت دیگه میایم
برگشت سمت خواهر زاده و گونشو بوسید و سویچو ازش گرفت
_خداحافظ همگی
و نشست توی ماشین
نصف راه که رسیدن یونگی متوجه شد ا.ت خواب رفته امت اخم رو صورتش یعنی درد داره
_جدی آدم اینکارا رو باید تو خونه انجام بده دختر آخه اینجا جاش بود تو اینکارو کردی؟
پیچید سمت دارو خونه پماد و مسکن قوی گرفت و رفتن خونه
...
ا.ت ویو
چشمامو با سوزش باز کردم و متوجه شدم چیزی داره سر سینه راستم تکون میخوره
_بیدار شدی؟
هوم..داره میسوزه
_داشتم کردم میزدم حالا که بیدار شدی بیا این مسکن بخور
ا.ت بی حرف مسکنو خورد و دوباره دراز کشید و با چشمای بسته گفت
تو هم بخور احتمالا کمر درد داری
یونگی خنده بی صدا و از سر ذوقی کرد که تو این حال هنوز به فکر اونه
_ عاشقتم(بم)
من دیگه تا ۹ ماه نمیتونم بهت بدم صدا نده
قهقهای زد و لبشو بوسید
_ واقعا عاااشقتم بچه
60❤️🤲🏿✌🏿
- ۳۸.۰k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط