בو پـآرتــے
اتـآق בویـست פּ سـیزـבـہ
پـآرتـــہ : ۲

۳ ماه بعد بود
پسر داشت از جلوی مکان اشنایی رد میشد
ایستاد و به اون مکان خیره شد
یادش اومد
امورشگاه مستر میوزیک
همون جایی که دختر مدرس پیانو بود...رفت تا شاید...شاید دختر رو ببینه‌‌..

با خانمی که اون جا پشت میز نشسته بود صحبت کرد :
وقت به خیر
خوش اومدین بفرمایین
مدرس کریستوفر هستند؟
م..مدرس کریس...توفر...مگه شما خبر ندارید؟...
چی ؟ از چی؟
ایشون دو روز پیش فوت شدن متاسفانه...کاغذ روی در رو ندیدید؟!...

جئون خشکش زد
سرش گیج رفت
افتاد زمین..
دنیا دور سرش میچرخید... .

سریع بلند شد که بره به سمت خونه دختر...که کاغذ روی در باعث ایستادنش شد...

دستشو روی عکس دختر گذاشت...صورتشو لمس کرد..

علت مرگش چیه؟
خودکشی فکر کنم اطلاعی ندارم

پسر که همه چی یکباره اتفاق افتاده بود...اصلا متوجه دور و ورش نبود...فقط به سمت خیابون رفت...
نمیدونست چرا و کجا میره...
فقط پاهاش اونو میبرد

چهره دختر...صدای دختر...چشمای به رنگ شب دختر...همشون توی ذهن پسر بود.....

ماشین ها با دیدن پسری که بدون نگاه کردن از خیابون رد میشد براش بوق میزدن و وایستادن تا پسر رد شه...بعضی ها هم بهش ناسزا میگفتن...

و....

صدای بوق...داد مردم...کفشی که وسط خیابون افتاده بود...از ذهن مردم پاک نشد...

پـآیـآنـ . .
________________________________

از نـوشـتـہ هـآے کـارولـینا
دیدگاه ها (۱۵)

בو پـآرتــے جدید؋ــرـבآ ےِ بـــבون تـوبه هر حال درده... مهم ...

بکاتونو بدین ویژه کنم ( ایدی میدم )دقت کن به خودم ندیبا فول ...

בو پـآرتــےاتـآق בویـست פּ سـیزـבـہپـآرتـــہ : ۱ساعت ۲ شب بو...

ܥ݆ܝ̇ߺܥ‌‌ ܢܚ݅ߊ‌ࡅ߳ـے جدیداتـا‌ق בویـسـت و سـیـزבهآدما هیچوقت م...

בو پـآرتــے؋ـــرבآےِ بــבون تـوپـآرتـــہ : ۱زندگی خوبی داشتن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط