PART

#PART10
#خلسه

شونه ی آرمان و گرفتم،میخواستم از سر جاش بیارمش عقب تر که حتی یه وجب هم تکون نخورد،موهای بلوندش ریخته بودن روی صورتش و اخماش رفته بود توی هم و دستاشو مشت کرده بود،با این حال گفتم:«آرمان بس کن!»

جوری که فکش منقبض شده بود و اخماش رفته بود توی هم به طرف من چرخید و گفت:«نکنه تو خیلی خوشت میاد که اینطوری لمست کنن؟هان؟»

روبه همه خدمتکارا کرد و گفت:«از این به بعد هرکسی دستش به زن من بخوره و جایگاهش و ندونه،اول دستش و میشکونم و بعد هم پرتش میکنم بیرون!»

در ویلا باز شد و دو تا دختر و یه پسر از داخل خونه اومدن بیرون و با تعجب به ما خیره شده بودن،یکی از اون دوتا دختر که موهای بلوند و چشمای آبی داشت با اندام نسبتا لاغر به سمت ما اومد،حدس میزدم الیزابت بود،یهو اومد نزدیک و دستاشو دور صورت آرمان قاب کرد و با ناز و کرشمه ای گفت:«آرمان؟»

و یه نگاهی به من انداخت و بعدش به خدمتکار که داشت از گوشه ی بینیش خون میومد کرد،اون پسر و دختره هم اومدن سمتمون،پسره که موهای قهوه ای و چشمای عسلی و اندام خوبی هم داشت به سر و وضع آرمان و خدمتکار نگاه کرد گفت:«داداش نرسیده چی شد؟»

آرمان با بی حوصلگی دستای دختره که روی صورتش بودو رد کرد و از پله ها رفت بالا وارد ویلا شد و دختره هم بدو بدو دنبالش راه افتاد، پسره رو به خدمتکار کرد و گفت:«برو به دست و صورتت یه آبی بزن،خودتو جمع و جور کن تا آرمان کاری دستت نداده!»

خدمتکار با ترس و لرز فراوانی از روی زمین بلند شد و با لکنت و تته پته چشمی گفت و از اینجا دور شد و اون دختره که کنار پسره وایساده بود،با قد بلند و چهره ای زیبا، یه نگاهی به من کرد و با لحن آروم و محبت آمیزی همراه با لبخند گفت:«اوه،تو آوا هستی درسته؟»

دستشو جلوم دراز کرد تا بهش دست بدم و گفتم:«اره من آوا هستم و شما؟»

دختره یه نگاهی به پسره انداخت و از اینکه فهمیده بود منم،پوزخند بی صدایی زد و ادامه داد:«من حنا هستم،شریک و دوست آرمان و ایشونم نامزدم آرتاس»

پسره دستشو دراز کرد و بهم دست داد و با خنده و شوخی گفت:«خوشوقتم آوا،بابت اتفاقی که چند دقیقه پیش افتاد عذر میخوام،فکر کنم آرمان قرصاشو نخورده!»


#رمان
#افسانه_دریای_آبی
#روباه_نه_دم
#اشتباه_من
#عاشقانه
#زیبا
#غمگین
#زن_عفت_افتخار
#زن_زندگی_آزادی
#چشم_چران_عمارت
#مستر
#بیبی_مانستر

🤍🍓 . √• @Zeynab_ku
دیدگاه ها (۳)

ساخته شده بر اساس واقعیت🙂😂💔اسم سریال:چشم چران عمارت❤️‍🔥✨🪐کپی...

#PART11#خلسه دختره که فهمیدم اسمش حناست یدونه با پاش به پای ...

(استوری درخواستی)کپی با ذکر منبع!#سیفر#افمر#سیران#فریت#فرید#...

#PART9#خلسه بی صدا ولی با نفرت و اخم بهش خیره شدم،چطور انتظا...

( گناهکار )۱۰۵ part پشت به جیمین دراز کشیده بود پتو را روی ...

فیک عشق وحشی قسمت چهارم

ادامه پارت قبل لبخند پنهانی زد اون عاشق آسمون بود اما خیلی ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط