استوری عاشقانه‌ جدایی

از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ
گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ
به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار
تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدا نگهدار
بنویس مهلت موندن یه نفس بود سهم من از همه دنیا یه قفس بود
بنویس که خیلی وقته واسه تو گریه نکردم
سر رو شونه هات نذاشتم مثل دستات سرد سردم





#معین
همیشه وقتی از جلوی کتابخانه شهر می گذشتم،
بغض میکردم؛ دلیلش را دقیق نمی دانستم
شاید هم خود را به ندانستن زده بودم.
با خودم میگفتم؛ بخاطر دو سال عمر برباد رفته‌ام است
که بغض میکنم؛ البته از دلم که پنهان نیست،
هنوز هم عطر موهایش از آنجا می آمد.
دیدگاه ها (۰)

استوری عاشقانه سلطان قلب

استوری عاشقانه

استوری عاشقانه آغوش تو

استوری عاشقانه لحظه هایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط