تو یه مرحله از زندگیمم که همه چیز داره بهم فشار میاره از

تو یه مرحله از زندگیمم که همه چیز داره بهم فشار میاره، از یه طرف ترس و استرس آینده رو دارم، از یه طرف باید غصه خانوادم و دغدغه‌هاشونو بخورم، از یه طرف باید مراقب فروپاشی روانی باشم، از یه طرف باید به حرفا‌یی که پشت سرم میزنن اهمیت ندم و از یه طرف باید سرپا وایسم و خودمو حفظ کنم و قوی باشم که بتونم ادامه بدم، من بین همه این‌ها گیر کردم.
دیدگاه ها (۰)

گهگاهی می توان گم شد؛ مانند غم تنهاییِ نیلوفری گمشده میانِ م...

انتقام؟ نه بابا، کارما؟ بیخیال، من تورو سپردم به خودت عزیزم،...

بدرود با سیاره زمین و درود بر ماتریکس...

اگر مرگی در کار نبود، دلیلی نداشت که دنبال معنای زندگی بگردی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط