جهان و کارِ جهان جمله هیچ بَر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
حضرت حافظ
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است
خیام
افضل دیدی که هر چه دیدی هیچ است
سر تا سر آفاق دویدی هیچ است
هر چیز که گفتی و شنیدی هیچ است
و آن نیز که در کنج خزیدی هیچ است
باباافضل کاشانی
اُوحَد دیدی که هرچه دیدی هیچ است
وآن جمله که گفتی و شنیدی هیچ است
در گرد جهان بسی دویدی هیچ است
و این نیز که در گوشه خزیدی هیچ است
اوحدالدین کرمانی
ای دل ! دیدی که هرچه دیدی هیچ است
هر قصّه ی دوران که شنیدی هیچ است
چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است
و امروز که گوشه ای گزیدی هیچ است
عطار
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است
وین طارَمِ نُهْ سپهرِ اَرقَم هیچ است
خوش باش که در نشیمنِ کَوْن و فَساد
وابسته ی یک دمیم و آن هم هیچ است
خیام
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
بیدل دهلوی
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
اندیشه و اعتبار دنیا همه هیچ
ای جان به دیار هیچ دل هیچ مبند
زیرا که بود دیار دنیا همه هیچ
میرداماد
دانی ز جهان چه طرف بر بستم هیچ
وز حاصل ایام چه در دستم هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ
و آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
میرداماد
هیچ است جهان و زندگی در آن هیچ
عهدش همه هیچ و رشته پیمان هیچ
بر طاق شکسته جهان دل مسپار
کاین کاخ خرابه است و این ایوان هیچ
میرداماد
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
باباطاهر
پس همه بر چیست بر هیچ است و بس
هیچ هیچست این همه هیچست و بس
عطار
چون اصل همه به قطع هیچ است
این از همه ، هیچ ناتمام است
عطار
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست
سعدی جان
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
کتاب ملاصدرا ، اندیشه خیامی
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
حضرت حافظ
دنیا دیدی و هر چه دیدی هیچ است
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است
سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است
خیام
افضل دیدی که هر چه دیدی هیچ است
سر تا سر آفاق دویدی هیچ است
هر چیز که گفتی و شنیدی هیچ است
و آن نیز که در کنج خزیدی هیچ است
باباافضل کاشانی
اُوحَد دیدی که هرچه دیدی هیچ است
وآن جمله که گفتی و شنیدی هیچ است
در گرد جهان بسی دویدی هیچ است
و این نیز که در گوشه خزیدی هیچ است
اوحدالدین کرمانی
ای دل ! دیدی که هرچه دیدی هیچ است
هر قصّه ی دوران که شنیدی هیچ است
چندین که ز هر سوی دویدی هیچ است
و امروز که گوشه ای گزیدی هیچ است
عطار
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است
وین طارَمِ نُهْ سپهرِ اَرقَم هیچ است
خوش باش که در نشیمنِ کَوْن و فَساد
وابسته ی یک دمیم و آن هم هیچ است
خیام
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
بیدل دهلوی
دنیا همه هیچ و کار دنیا همه هیچ
اندیشه و اعتبار دنیا همه هیچ
ای جان به دیار هیچ دل هیچ مبند
زیرا که بود دیار دنیا همه هیچ
میرداماد
دانی ز جهان چه طرف بر بستم هیچ
وز حاصل ایام چه در دستم هیچ
شمع طربم ولی چو بنشستم هیچ
و آن جام جمم ولی چو بشکستم هیچ
میرداماد
هیچ است جهان و زندگی در آن هیچ
عهدش همه هیچ و رشته پیمان هیچ
بر طاق شکسته جهان دل مسپار
کاین کاخ خرابه است و این ایوان هیچ
میرداماد
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
باباطاهر
پس همه بر چیست بر هیچ است و بس
هیچ هیچست این همه هیچست و بس
عطار
چون اصل همه به قطع هیچ است
این از همه ، هیچ ناتمام است
عطار
بگذار هر چه داری و بگذر که هیچ نیست
این پنج روزه عمر که مرگ از قفای اوست
سعدی جان
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
کتاب ملاصدرا ، اندیشه خیامی
- ۲۴۷
- ۰۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط