فیک گودال
فیک: گودال
part⁵⁸
نزدیک اتاق شدن، دختر خواست در اتاق باز کنه که دستش جئون روی دستگیری در نشست
" تو نیا تو "jk
" نمیشه "a.t
" نمیایی تو اگه بیایی خوب میدونم باهات چیکار کنم "jk
صورتشو نزدیک دختر برد
" چه بخوای چه نخوای تو دست منی "jk
در باز کرد و وارد اتاق شد
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
نیم ساعتی از ورودش به اتاق میگذشت و هنوز بیرون نیومده بود
با استرس توی راهرو راه میرفت و فکر خیال های بیخود به ذهنش خطور میکرد
" اگه جونگکوک کاری کنه چی؟ "a.t
" اگه مثل اون روز کتکش بزنه چی؟ یا کتک بخوره؟ "a.t
" نه نه نه کتک نمیخوره ولی اگه چیزی بشه چیکار کنم؟ "a.t
پاشو روی زمین کوبید و به طرف در برگشت
" از همون اولم نباید به حرفت گوش میکردم "a.t
با شتاب به سمت در رفت ولی در اتاق باز شد و توی سینه جئون فرو رفت
سرشو بالا آورد و به چهره اش خیره شد
" خیلی دوست داری بپری بغلم نه!(لبخند ملایم) "jk
گونه های دختر سرخ شد و سریع ازش فاصله گرفت
" چی میگی تو!(اخم) "a.t
شوگا با چهرهی پر از خشم از اتاق بیرون امد
نگاه ترسناکی به دختر انداخت و از اونجا دور شد
" چرا اینقدر عصبانی بود؟ "a.t
" چی بهش گفتی؟ "a.t
" چیزه خاصی نگفتم فقط روشو کم کردم "jk
دستش داخل جیبش فرو برد
" یه ربع دیگه یه جلسه دارم و به لطف جنابعالی نتونستم چیزی بخورم، اگه دوباره آبرومو نمیبری بیا بریم کافه تریا "jk
" باش ولی باید بهم بگی بهش چی گفتی "a.t
" عمرا "jk
" تو غلط میکنی نگی "a.t
" آخه به تو چه پیزوری "jk
" به من میگی پیزوری! وقتی فکتو آوردم پایین پیزوری حالیت میشه "a.t
"هعهع به همین خیال باش "jk
(با مشت زد تو شکم جونگکوک)
part⁵⁸
نزدیک اتاق شدن، دختر خواست در اتاق باز کنه که دستش جئون روی دستگیری در نشست
" تو نیا تو "jk
" نمیشه "a.t
" نمیایی تو اگه بیایی خوب میدونم باهات چیکار کنم "jk
صورتشو نزدیک دختر برد
" چه بخوای چه نخوای تو دست منی "jk
در باز کرد و وارد اتاق شد
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
نیم ساعتی از ورودش به اتاق میگذشت و هنوز بیرون نیومده بود
با استرس توی راهرو راه میرفت و فکر خیال های بیخود به ذهنش خطور میکرد
" اگه جونگکوک کاری کنه چی؟ "a.t
" اگه مثل اون روز کتکش بزنه چی؟ یا کتک بخوره؟ "a.t
" نه نه نه کتک نمیخوره ولی اگه چیزی بشه چیکار کنم؟ "a.t
پاشو روی زمین کوبید و به طرف در برگشت
" از همون اولم نباید به حرفت گوش میکردم "a.t
با شتاب به سمت در رفت ولی در اتاق باز شد و توی سینه جئون فرو رفت
سرشو بالا آورد و به چهره اش خیره شد
" خیلی دوست داری بپری بغلم نه!(لبخند ملایم) "jk
گونه های دختر سرخ شد و سریع ازش فاصله گرفت
" چی میگی تو!(اخم) "a.t
شوگا با چهرهی پر از خشم از اتاق بیرون امد
نگاه ترسناکی به دختر انداخت و از اونجا دور شد
" چرا اینقدر عصبانی بود؟ "a.t
" چی بهش گفتی؟ "a.t
" چیزه خاصی نگفتم فقط روشو کم کردم "jk
دستش داخل جیبش فرو برد
" یه ربع دیگه یه جلسه دارم و به لطف جنابعالی نتونستم چیزی بخورم، اگه دوباره آبرومو نمیبری بیا بریم کافه تریا "jk
" باش ولی باید بهم بگی بهش چی گفتی "a.t
" عمرا "jk
" تو غلط میکنی نگی "a.t
" آخه به تو چه پیزوری "jk
" به من میگی پیزوری! وقتی فکتو آوردم پایین پیزوری حالیت میشه "a.t
"هعهع به همین خیال باش "jk
(با مشت زد تو شکم جونگکوک)
- ۱۲.۹k
- ۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط